گنجور

 
اهلی شیرازی

ای دل گه وصلش بجوار دگران باش

چشم تو فضول است خدا را نگران باش

چون عمر گرامی گذرد باد صبوحی

برخیز و دمی واقف عمر گذران باش

خواهی که نباشد خبر از تلخی مرگت

پیمانه می پر کن و از بیخبران باش

ای یوسف جان اهل نظر قدر تو دانند

زنهار که دور از نظر بی بصران باش

تا خون کسی دامن پاک تو نگیرد

واقف زنم دیده خونین جگران باش

اهلی که زند دم ز سفال سگ کویت

گو خاک فدم همچو گل کوزه گران باش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode