سنبل بگشا بر گل و سروت به خرام آر
مرغ دل ما را ز عدم باز بدام آر
تا کی بمراد دل خود صبح کنی شام
صبحی بمراد دل ما نیز بشام آر
لب بر لب جامی و مرا جان بلب از غم
جانم بلب خویش بجای لب جام آر
یکبار لب آور که ببوسم بهمه عمر
این باده جانبخش نگویم که مدام آر
با یار جفا پیشه ز فریاد چه حاصل
گو آتش دل هم علم داد ببام آر
ای جان، که بود غیر تو محرم بر جانان؟
برخیز و پیامی ببر و هم تو پیام آر
گو یاد کن از کشته هجران بسلامی
در کلبدش بار دگر جان بسلام آر
اهلی است غلام تو چو شد پیر مرانش
ای تازه جوان رحم بر این پیر غلام آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.