پایه معراج جان خواهی ز دنیا درگذر
پای در هفتم فلک نه و زمسیحا درگذر
دوش در مجلس چه خوش میگفت با پروانه شمع
گر سر مردن نداری از سر ما درگذر
تا نبرد غیرت یوسف ترا انگشت عیب
بازگیر انگشت و از عیب زلیخا درگذر
مردن اندر هجر خوش باشد نه در روز وصال
ای اجل کار است مارا با تو از ما درگذر
ای شب هجران مگر روز قیامت بگذری
سوختم از ظلمت آخر یا بکش یا درگذر
کی شود عاقل دل مجنون بکوشش ای حکیم
گر تو باری عاقلی از فکر سودا درگذر
لاف عشق، آنگه غم دنیا و دین نامردی است
مرد شو اهلی و از دنیا و عقبی درگذر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.