ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود
عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رود
سوختم در ره خوبان ز پریشانی دل
چو پریشان نشود دل که بصد راه رود
یوسف از چاه زنخدان تو هرگز نرهد
وای آن دل که بامید تو در چاه رود
غیرت عشق زبان همه چون شمع بسوخت
که مبادا بزبان نام تو ناگاه رود
برق را زهره شبگردی آن کوی کجاست
جان اهلی است که با مشعله آه رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.