هیچم ز گریه قدر برین خاک کو نماند
چندان گریستم که مرا آب رو نماند
ساقی بحال تشنه لبان غبار غم
گاهی نظر فکند که می در سبو نماند
گل بی رخت بباغ ز باران اشک من
یکذره در رخش اثر رنگ و بو نماند
چندان بجان رسید دلم ز آرزوی دوست
کاخر به آرزوی دلم آرزو نماند
در بحر عشق غرقه بسی شد ولی کسی
هرگز بحال خویش چو اهلی فرو نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد خزان و سیر چمن آرزو نماند
در باغ روزگار گل رنگ و بو نماند
در هیچ ابر آب مروت نیافتم
از سبزه غیر نام به لبهای جو نماند
از بس که در جهان سر بی مغز شد بلند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.