دی نظر دیده بر آن نعل سم توسن کرد
صیقلی دید که آیینه جان روشن کرد
دوست شد یارم و یاران بمن اغیار شدند
دوست بنگر که همه خلق جهان دشمن کرد
این نه آن بود که شد همسخنم وقت وداع
جان من بود که میرفت و سخن با من کرد
خار در دیده من باد بجای مژه ام
گر دلم بی رخ او چشم سوی گلشن کرد
عاشق غمزده بی او چو بگلشن بگذشت
گلشن او دو دل سوخته چون گلخن کرد
دل تاریک مرا خانه خود کرد و خوش است
که به تیر مژه آن خانه پر از روزن کرد
سایه بر عرش برین کی برسد چون خورشید
هرکه چون اهلی مسکین نه در او مسکین کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که تواند همه شب گریه بی شیون کرد
زود رفت آنکه ز اسرار جهان آگه شد
از دبستان برود هر که سبق روشن کرد
ناله گفتم دل صیادمرا نرم کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.