گنجور

 
اهلی شیرازی

عمرم بآه و ناله و فریاد می رود

عمر عزیز من همه بر باد میرود

شیرین نماند و شوری خسرو که ظلم کرد

روز قیامت از دل فرهاد میرود

در هر قدم هزار گرفتار در رهند

وان سرو ناز از همه آزاد میرود

غم نیست گر به بستر مرگم ز هجر او

در این غمم که مدعی ام شاد میرود

یادم کجا کند که اسیران درد او

چندان بود که درد من از یاد میرود

با سیل گریه خانه در آن کوی چون کنم؟

کانجا هزار خانه ز بنیاد میرود

اهلی که شد بآتش آه از جهان برون

از جور دوست باعلم داد میرود

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

افسوس ازین حیات که بر باد می‌رود

کآیین ما نه بر روش داد می‌رود

هردم ز من که پیروی دیو می‌کنم

بر آسمان فرشته به فریاد می‌رود

وه کاین دل خراب عمارت کجا شود؟

[...]

کمال خجندی

آن سرو قد نگر که چه آزاد می‌رود

وآن غمگسار بین که چه دلشاد می‌رود

به روی سرو قامت گل‌بوی لاله‌رخ

با قد خوش خرام چو شمشاد می‌رود

بر بام هفت قلعه گردون ز بیدلان

[...]

اهلی شیرازی

کی یاد دوست از دل ناشاد می‌رود

از دیده گر برفت کی از یاد می‌رود

تا او برفت همدم آه است جان ما

بی‌دوست جان ما همه بر باد می‌رود

او شد به خواب و فتنه برآورد دست جور

[...]

صائب تبریزی

چون غمزه تو بر سر بیداد می‌رود

آسایش از قلمرو ایجاد می‌رود

سرو از چمن برون به دل شاد می‌رود

آزاده هر که می‌زید آزاد می‌رود

دل چیست کز فشار محبت نگردد آب

[...]

فیاض لاهیجی

بلبل ز شیوة تو به فریاد می‌رود

بوی گل از نسیم تو بر باد می‌رود

آواز تیشه مضطرب آید به گوش دل

شیرین مگر به دیدن فرهاد می‌رود!

زین دشت پابرهنه گذشتم چو گردباد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه