گنجور

 
اهلی شیرازی

عاشق دلریش را زخم تو مرهم دهد

مرده دلانرا شفا عیسی مریم دهد

صید خودم از چه کرد چشم تو کز من رمید

آهوی چشم خوشت بازی آدم دهد

صد گل راحت دمد از پی هر خار غم

ناله ز زخمی مکن کانهمه مرهم دهد

تلخی غم عاقبت کام تو شیرین کند

آنکه می تلخ داد نقل وفا هم دهد

گر تو بغم راضیی شادی و محنت یکی است

شاد شو از داد دوست گر همه ماتم دهد

می به طلب کم دهد، ساقی بدخوی را

گر تو طلب کم کنی جام دمادم دهد

هرکه چو اهلی شناخت قیمت حسن تو را

یکسر موی ترا کی بدو عالم دهد