گنجور

 
اهلی شیرازی

چه سود کوشش اگر دوست کام ما ندهد

بسعی خود چه توان کرد اگر خدا ندهد

جلای آینه سینه از خراش دل است

که بی خراش دل عاشقی صفا ندهد

در آنکه سوز دلی نیست یادم گرمی

کسش نصیحت خود همچو شمع جا ندهد

چو مرغ وحشی ام از باغ دهر بیگانه

که نوبهار جهان بوی آشنا ندهد

بغیر سنگ جفا از بتان مجو اهلی

که نخل باغ بتان میوه وفا ندهد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode