گنجور

 
اهلی شیرازی

گرچه در پای تو ای شمع بسی سوخته‌اند

همه این سوختگی‌ها ز من آموخته‌اند

عاشقان از غم خال تو چو موران حریص

در درون خرمنی از تخم غم اندوخته‌اند

آتش آه من سوخته دل سهل مبین

که چراغ فلک از آه من افروخته‌اند

بنده مردم رندم که به بازار جهان

به دو عالم سرِ یک موی تو نفروخته‌اند

دیدهٔ دل بگشا اهلی و غافل منشین

که حسودان به شکست تو نظر دوخته‌اند