نامهٔ شوق ترا تا به کبوتر ندهند
مرغ را ره به سر کوی تو دلبر ندهند
گر به جنت سوی مستان نگری با همه چشم
زهر چشم تو به صد شربت کوثر ندهند
سرو قدان جهان نخل مرادند ولی
به جز از سنگ ستم میوهٔ دیگر ندهند
یارب این تازه نهالان ز کدامین چمنند
که خورند از دل ما آب و به ما بر ندهند
قیمت وصل بتان گرچه بود جان اهلی
جان دهم گر بدهندم چه کنم گر ندهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند
به جز از خون جگر شربت دیگر ندهند
ای خوشا کشته شدن بر در خوبان که اگر
تیغ بر دست رقیبان ستمگر ندهند
در نگیرد به بتان گریه گرم و دم سرد
[...]
از غمی شکوه نکن تا غم دیگر ندهند
از لب خشک مگو تا مژه تر ندهند
خوبرویان چو نشینند در ایوان غرور
منصب آینه داری بسکندر ندهند
در دیاری که رهائی زاسیری مرگست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.