گنجور

 
اهلی شیرازی

نامهٔ شوق ترا تا به کبوتر ندهند

مرغ را ره به سر کوی تو دلبر ندهند

گر به جنت سوی مستان نگری با همه چشم

زهر چشم تو به صد شربت کوثر ندهند

سرو قدان جهان نخل مرادند ولی

به جز از سنگ ستم میوهٔ دیگر ندهند

یارب این تازه نهالان ز کدامین چمنند

که خورند از دل ما آب و به ما بر ندهند

قیمت وصل بتان گرچه بود جان اهلی

جان دهم گر بدهندم چه کنم گر ندهند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند

به جز از خون جگر شربت دیگر ندهند

ای خوشا کشته شدن بر در خوبان که اگر

تیغ بر دست رقیبان ستمگر ندهند

در نگیرد به بتان گریه گرم و دم سرد

[...]

کلیم

از غمی شکوه نکن تا غم دیگر ندهند

از لب خشک مگو تا مژه تر ندهند

خوبرویان چو نشینند در ایوان غرور

منصب آینه داری بسکندر ندهند

در دیاری که رهائی زاسیری مرگست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه