گنجور

 
اهلی شیرازی

ساقیا می ده که صبر و عشق مهجور از همند

عشق خرمن سوز و عقل خوشه چین دور از همند

در میان دیده و دل از مه رویت صفاست

زان سرای دیده و دل هردو پر نور از همند

حرف عقل از ما مپرس از عاقلان هم حرف عشق

راز هشیاران و مستان تو مستور از همند

او ز خون ماست و ما ز چشمش در خمار

چشم یار و جان عاشق مست و مخمور ازهمند

دل خراب از پهلوی من من خراب از دست دل

نیک بخت آن همنشینانی که معمور ازهمند

حسن تو از عشق اهلی شهره عشق او ز تو

لیلی و مجنون به حُسن و عشق مشهور ازهمند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode