مریز بی گنهم خون که جست و جویی
قیامتی و سیوالی و گفت و گویی هست
بزیر پای تو صد سر ز آرزو خاک است
بیا که در ما سرما نیز آرزویی هست
گمان مبر که به بیداری و جگر خواری
میان ما و سگت فرق جز بمویی هست
بخاک جرعه چه ریزی بروی من میریز
ز خاک اگر چه کمم آخر آبرویی هست
تویی که در خم چوگان چو ماه چاردهت
بهر کناره میدان شکسته گویی هست
بغیر من که چو خار از گل تو محرومم
بقدر خود همه را از تو رنگ و بویی هست
بکوی میکده دردی کشان خوشحالیم
خوشیم تا قدری باده در سبویی هست
هنوز با همه آلوده دامنی اهلی
ز ابر رحمت آن یار شست و شویی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به کوی میکده تا پاره سبوئی هست
مرا به دردکشان راه گفتگوئی هست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.