گنجور

 
اهلی شیرازی

گفتی چمن بوقت گل ای همنفس خوش است

وقت تو خوش که مرغ مرا با قفس خوش است

بی روی دوست گشت گلستان چه فایده

گلبانگ مرغ و باد صبا یکنفس خوش است

ای عندلیب هر که بود با گل است خوش

صاحب نظر کسی است که با خار و خس خوش است

حسرت خورم ز میوه نخل بلند یار

دستم نمیرسد چکنم دسترس خوش است

اهلی هوس بمی ز هوای بتان کند

پیر است و همچنان بهوی و هوس خوش است