گنجور

 
اهلی شیرازی

در سوختنم آنکه بر افروختن آموخت

شمعی است که پروانه ازو سوختن آموخت

آنروز که تعلیم نظر کرد مرا عشق

اول ز رخ غیر نظر دوختن آموخت

دل سوختن آموخت چو پروانه بعاشق

آنکس که بدان شمع برافروختن آموخت

بلبل ز سرشک از غم گل دانه فشان است

مورست که حرصش همه اندوختن آموخت

از فیض ازل علم نظر بازی اهلی

فنی است که بی زحمت آموختن آموخت