گفتی چمن بوقت گل ای همنفس خوش است
وقت تو خوش که مرغ مرا با قفس خوش است
بی روی دوست گشت گلستان چه فایده
گلبانگ مرغ و باد صبا یکنفس خوش است
ای عندلیب هر که بود با گل است خوش
صاحب نظر کسی است که با خار و خس خوش است
حسرت خورم ز میوه نخل بلند یار
دستم نمیرسد چکنم دسترس خوش است
اهلی هوس بمی ز هوای بتان کند
پیر است و همچنان بهوی و هوس خوش است