گنجور

 
اهلی شیرازی

از که نالم که فغان از دل ریش است مرا

هر بلایی که بود از دل خویش است مرا

شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود

لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا

من که بیگانه ام از خویش و محبت سوزم

چه غم از محنت بیگانه و خویش است مرا

مگرم کعبه امید پس از مرگ دهند

کاین ره دور و درازی است که پیش است مرا

گر دل از زخم جفای تو شود ریش چه غم

هرحمت های غمت مرحم ریش است مرا

گرچه خوبان بمن خسته جفا کم نکنند

شکر ایزد که وفا از همه بیش است مرا

سجده روی نکو اهلی اگر بد کیشی است

بت پرستم چه غم از ملت و کیش است مرا