ز عاشقان همه قصد جراحت است او را
ازین جراحت ما تاچه حاجت است او را
بخنده نمیکن خون کند دل ریشم
شکر لبی که کمال ملاحت است او را
بصبح طلعت او دل کجا رسد بصفا
اگرچه کل همه حسن و صباحت است اورا
بگرد عاشق بیهوده گرد او نرسد
خضر که اینهمه سیرو سیاحت است او را
شکر لبا، سوی عاشق چو بگذری خندان
نمک مریز که دل پر جراحت است او را
قباحت است که خندد بر تو غنچه ولی
دهن دیده چه فکر از قباحت است او را
اگرچه بلبل مست است اهلی از وصفت
خموش شد که نه جای فصاحت است او را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.