خونم به جور تیغ تو در گردن خودست
هر کس با تو دوست بود دشمن خودست
مستانه سرو ناز تو ره میرود مگر
سرمست جلوه ای خرامیدن خودست
خار ره تو هر که بسوزن کشد ز پا
همچون مسیح خار رهش سوزن خودست
جز تیغ دوست کیست که فریادرس شود
ما را که کار دل همه در گردن خودست
هرگز نظر به خرمن عالم نمی کند
اهلی که خوشه چینی اش از خرمن خودست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.