گنجور

 
اهلی شیرازی

زبخت بد جگرم از جفای اوریش است

بلای بخت بدم از جفای او بیش است

چه طالع است ندانم چه بخت شور است این

گه گر جهان همه نوش است بخت من نیش است

حریف من نشود هیچ مهربان هرگز

همیشه مونس من دلبری جفا کیش است

اگر چه کوه غمی پیش کوهکن آمد

هزار کوه بلا هر طرف مرا پیش است

ز خط آن لب لعلم جگر بود پاره

فغان که نیش من است آنکه مرهم ریش است

سلامت دو جهان بخش سر بلندان است

ملامت همه عالم نصیب درویش است

اگر به خلق غمی می رسد ز بیگانه

بلا و محنت اهلی همیشه از خویش است