گنجور

 
اهلی شیرازی

عاشق بیخانمان گر اختیاری داشتی

بر مراد خاطر خود روزگاری داشتی

قسمت گردون اگر بودی بقانون مراد

عاشق بیچاره هم وصلی زیاری داشتی

عالمی نخجیر بازویار از ایشان بی نیاز

کاشکی باری سگش میل شکاری داشتی

اینهمه غوغای مجنون از غم لیل که بود

کاش ازینسان سرو قدی گلعذاری داشتی

اعتبار یکجوم در کار عالم کس نکرد

ای دریغا کار عالم اعتباری داشتی

عیب رندان میکند کاری ندارد شیخ شهر

کی بما پرداختی گر زانکه کاری داشتی

روی زرد اهلی از مهرت شدی روزی سفید

گر خزان عاشقان روزی بهاری داشتی

 
 
 
عبدالقادر گیلانی

گر دل غم پرور ما غمگساری داشتی

با بلا خوش بودی و در غم قراری داشتی

نام مجنون در جهان هرگز نبوده این چنین

گر چنان بودی که چون من یادگاری داشتی

هر دو عالم را ز یک پرتو سراسر سوختی

[...]

اهلی شیرازی

کاشکی ز اول بمن این کینه داری داشتی

تا دلم در کف عنان اختیاری داشتی

رخ ز من میتابد اکنون وه چه سان یاد آورم

آنکه بر آمد شد من اتنظاری داشتی

شد دلم محروم ازو با آنکه از نزدیکیش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه