ای یوسف عزیز چه از ما نهان شوی
از ما مپوش رخ که عزیز جهان شوی
ماه تمام من که کمی چون مهت مباد
یارب همیشه پیر شوی و جوان شوی
من پیر روشن آینه ام ای شکر دهن
طوطی سخن شوی چو بمن همزبان شوی
بشنو سخن که حسن قبولی دلست و بس
این نکته گر قبول کنی نکته دان شوی
یوسف شنیده یی که عزیزی بخلق یافت
گر خلق و لطف پیشه کنی بیش از آن شوی
اهلی مگیر گوشه ز ابرو کمان خویش
گر هم ز تیر طعنه بعالم نشان شوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و از عواطف و احساسات خود نسبت به او سخن میگوید. او میگوید که معشوقش چنان جذاب است که اگر او را فرشته بنامد، نگران خواهد بود. شاعر از آن سو وارد رابطه میشود که هیچ کس جز معشوق برایش نیست و احساس میکند که معشوق به او اهمیتی نمیدهد. او به وفا و محبت خود اشاره میکند، در حالی که معشوقش با بدرفتاری و جفا برخورد میکند. شاعر همچنین به زیباییهای معشوق میپردازد و میگوید که او دلی جانان دارد که به راحتی میسوزد، اما در نهایت دل او همواره به معشوق تعلق دارد و هیچ گونه اختیاری در قبال او ندارد. به طور کلی، شعر به تضاد بین عشق و جفا، زیبایی و درد دل میپردازد.
هوش مصنوعی: ای یوسف دلبر، چرا از ما پنهان میشوی؟ چهرهات را از ما بپوشان، زیرا که با دیدن تو، به عزیزترین فرد عالم تبدیل میشویم.
هوش مصنوعی: ای کاش برای همیشه مانند ماه کامل بمانم و هرگز پیر نشوم و در عوض جوان بمانم.
هوش مصنوعی: من فرشتهای هستم که درخشان و با تجربهام، ای کسی که سخنانت شیرین و زیباست. وقتی با من همصحبت شوی، به دانایی و درک عمیقتری دست پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: بشنوید که زیبایی در دل انسان جا دارد و تنها این موضوع اهمیت دارد. اگر این نکته را درک کنید، به فردی دانا تبدیل خواهید شد.
هوش مصنوعی: یوسف را شنیدهای که در میان مردم مورد احترام و محبت قرار گرفت. اگر تو هم با مهربانی و لطف رفتار کنی، موفقتر خواهی شد.
هوش مصنوعی: اینجا شاعر به کسی میگوید که از زیباییهای خود غافل نشود؛ زیرا حتی اگر در زندگی با مشکلاتی مواجه شود، باید بداند که زیبایی خود را همچنان باید به نمایش بگذارد و نگذارد که تیرهای زهرآلود حرفهای دیگران او را از جاده زیباییاش منحرف کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن لحظه کآفتاب و چراغ جهان شوی
اندر جهان مرده درآیی و جان شوی
اندر دو چشم کور درآیی نظر دهی
و اندر دهان گنگ درآیی زبان شوی
در دیو زشت درروی و یوسفش کنی
[...]
در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی
در روح سیر کن، که جهان در جهان شوی
در خاکدان دهر ممان، ای اسیر خاک
آن به بود که طایر عرش آشیان شوی
پنجاه ساله طاعت خود را قضا کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.