گنجور

 
اهلی شیرازی

خطت که لب لعل شکر خای گرفته

نقشی است که در خاتم جان جای گرفته

از چشم و دل ما نرود سرو قد تو

کان سرو در آب و گل و ما پای گرفته

از تابش خورشید رخ تست که دل جای

در سایه آن زلف سمن سای گرفته

مخموری این عاشق لب تشنه چه داند

آنشوخ که جام فرح افزای گرفته

اهلی چمن آرایی گلزار حدیثش

رنگی است کزان روی دل آرای گرفته