دوش در آمد از درم تازه چو باد صبحگه
مشک فشانده بر قبا غالیه سوده بر کله
بس که دو دیده سیه بر کف پای سودمش
گشت سفید چشم من شد کف پای او سیه
دست گرفتمش که دل حامل درد شد ببین
گر چه گرفته حامله بر طبق سفید مه
کوه غم است بر دلم، کاه شده ز غم تنم
پیش تو می کشم بگیر آنچه که هست کوه و که
روی نماست چشم من خاک در تو اندرو
آب چو با صفا بود خاک بینمش به ته
این دل کور بیشتر بر زنخت گذر کند
مرگ به خنده در شود کور چو بگذرد به چه
عارض گندمین تو هست گزیدنم هوس
گر ز بهشت روی خود افگینم بدین گنه
بوده ام اندر این سخن صبح رسید از افق
ساخت به طره ماه من طره صبح را هبه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به توصیف حال و احوال خود در صبحگاهی میپردازد. او از ورود صبح و بوی خوش مشک سخن میگوید و به زیبایی چهره محبوبش اشاره میکند. چشمهای سیاه او که دلش را میآزارد، باعث میشود تا دل شاعر پر از غم شود. او احساس میکند که غم سنگینی بر دلش نشسته و در عین حال زیبایی محبوبش او را مجذوب کرده است. شاعر با توصیفاتی از عشق و دلتنگی، حسرت وفور زیبایی محبوب و غم جدایی را بیان میکند. در نهایت، او به تولدی دوباره از این عشق اشاره دارد که مانند صبحگاهی تازه است.
هوش مصنوعی: دیروز صبح بهطور ناگهانی که بادی خوش و معطر در فضا وزید، شخصی به خانهام آمد که بویی دلانگیز و خوش داشت و لباسی زیبا و نرم بر تن کرده بود.
هوش مصنوعی: چشمان من به قدری از دیدن پای او خسته و پژمرده شده که حالا خودم را مانند پای او سیاه میبینم، در حالی که پاهای او در برابر چشمانم بسیار سفید شده است.
هوش مصنوعی: دستم را به او گرفتم و دیدم دلش پر از درد است. ببین، هرچند که او به نظر میرسد در حال انتظار یک معجزه است، مانند ماهی سفید که در دل آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: دل من پر از ناراحتی و غم است و به خاطر این غم، جسمم رنج میکشد. اکنون در حضور تو هستم و از تو میخواهم که آنچه را که دارم، بپذیری.
هوش مصنوعی: چشم من به تو خیره است و خاک تو را میبیند، اگرچه آب در تو جریان دارد، اما وقتی خاک را با صفا میبینم، آن را در عمق وجودم حس میکنم.
هوش مصنوعی: این دل نابینا بیشتر به سمت روی تو میرود، مرگ با خنده وارد میشود چون وقتی میگذرد، به چه چیز میتواند ببیند.
هوش مصنوعی: آرایش و زیبایی تو چنان است که مرا وسوسه میکند. اگر از زیباییات بهرهمند شوم، این کار باعث میشود که گناهکار شوم.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویر زیبایی از صبح و ماه اشاره میکند. او میگوید که در این گفتگو یا تعمق، صبح به افق رسیده و نوری که از ماه میتابد، طوری است که گویی صبح را به نرمی و با نهایت لطف و زیبایی هدیه داده است. این تصویر به نوعی تجلی زیبایی و هارمونی طبیعت را نشان میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو قدی شکر لبی گلرخ غالیه کله
جان مرا به صد زبان زآن رخ و غالیه گله
نرگس مستش آسمان سفته به تیر غمزگان
سنبل هندویش به جان رفته به سایه گله
آن ز میان انس و جان برده هزار کاروان
[...]
دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه
گل ندهد بغیر از این آب و هوای خانقه
مومن و بت پرست را کعبه و دیر قبله شد
کافرم ار مرا بود غیر در تو قبله گه
گرچه بجستجوی مه فتنه شوند مرد و زن
[...]
طی طریق بندگی نیست به لشکر و سپه
در سرلشگر و سپه عمر چه میکنی تبه
جانب همرهان خود از چه نمیکنی نگه
منزل یار را بود وادی نفس نیمره
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.