کی دل بیدردی از داغ گزندی سوخته
هرکجا دیدیم عشقت دردمندی سوخته
وه چه شمعست این که پیش عاشقان پروانهوار
صدهزار افتاده چندی مرده چندی سوخته
تا بود شمع ایمن از چشم بدان گرد سرش
هر نفس پروانگان مشت سپندی سوخته
میشود دودی بلند و میدمد بویی عجب
تا کجا آن شوخ جان مستمندی سوخته
آه ازین نازکپسندیهای دل کاین جان زار
هردم از نازکدلی مشکلپسندی سوخته
پیش من فرهاد و مجنون مرم آزادهاند
کم چو من دیوانهای در قید و بندی سوخته
گر زمین و آسمان دشمن شود اهلی چه باک
آه من بسیار ازین پست و بلندی سوخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.