تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه
به چه حیله پیشت آیم چه سخن کنم بهانه
هوس فسانه یا رب شودت گهی که با من
بتو گویم از غم خود سخنی در آن فسانه
همه شب بخواب بینم بطواف کعبه خود را
چو شبی رسد بکویت سر من بر آستانه
بخدا که بیتو جایی نبود قرار و خوابم
مگر آنکه مست افتم بدر شرابخانه
دو لب تو را چو اهلی نگزد زرشک میرد
که مدام عیش دارد لب جام از آن میانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منمای سوار گردی به عنان تو روانه
نروم ز پیش راهت به جفای تازیانه
در خرگهت ندانم ز چه گشته ارغوانی
مگر آنکه دادخواهی زده سر بر آستانه
شب هجر بیتو وحشت بودم ز سایهٔ خود
[...]
دل مستمند و حیران بهوای آب و دانه
زحرم سرای شاهی بخرابه کرده خانه
چکنم چه سربپوشم که بهر طرف نیوشم
نرسد بگوش هوشم بجز از لبت ترانه
بحصار دیدهٔ کل همه نقش اوست حاصل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.