چون شمع دل از داغ تو افروختنش به
عاشق که دل افسرده بود سوختنش به
گر رسم وره عقل ندانم مکنم عیب
کاین دانش بیهوده نیاموختنش به
بی یوسف خود دیده چو یعقوب ببستم
چشمی که نه بر دوست بود دوختنش به
هر چند عزیزست متاع خرد و صبر
در پای تو افشاندن از اندوختنش به
اهلی بغلامی تو چون پیر شد آخر
مفروش بدین عیب که نفروختنش به
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و شوق خود به معشوق میگوید و ابراز میکند که چگونه در میان لذتها و عیشها، به دنبال راهی برای نزدیک شدن به معشوقش است. او به احساسات خود اشاره میکند و میگوید که شبها تنها با خیال معشوق به خواب میرود و آرزوی دیدارش را دارد. شاعر از بیقراریاش در دوری معشوق میگوید و تأکید میکند که آرامش و خوابش تنها در نزدیکی او و در شرابخانهای که یادآور عشق و عیش است، ممکن میشود. همچنین به زیبایی لبهای معشوق و تأثیر آن بر حالش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی شمع به خاطر داغ تو روشن شد، عاشقِ ناراحت هم به خاطر این داغ سوزانده شد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم راه عقل را شناسایی کنم، عیبی ندارد که بگویم این دانشی که آموختهام، بیهوده است و بهرهای ندارد.
هوش مصنوعی: چشمهایم را چون یعقوب به دنبال یوسف بستهام، چشمی ندارم که به غیر دوست بدوزم.
هوش مصنوعی: هرچند که خرد و صبر ارزشمند و گرانبها هستند، اما باید بدانیم که برکت آنها در استفاده و به اشتراک گذاشتنشان با دیگران است، نه در نگهداشتن و انباشتن آنها.
هوش مصنوعی: وقتی غلام تو پیر شد و دیگر قابل استفاده نبود، آن را نفروش به خاطر این عیبش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.