گنجور

 
اهلی شیرازی

خبرم شدست کانمه هوس شراب کرده

چکنم که این حکایت جگرم کباب کرده

که نمود (می) بجامش که ز غم بسوخت جانم

ز که بود این خرابی که مرا خراب کرده

ز زلال جان شیرین می اوست در دل من

بشراب تلخ مردم بچه رو بتاب کرده

بکجا کشید ساغر بکه شد حریف یا رب

که دل مرا بصد غم گرو عذاب کرده

مشنو ز غیر اهلی که شب آنحریف می زد

بکمان آنکه حسنش همه روز خواب کرده