هرگز دلم ملول نگشت از جفای او
تا زنده ام خوشم چو بمیرم فدای او
آن گل نهاده در ره من صد هزار خار
من خار راه رفته بمژگان برای او
از عمر بیوفای خودم در عجب که چون
کرد اینوفا که کشته شدم در وفای او
ما را طواف کعبه چه حاجت که میکده
صد کعبه در طواف در آرد صفای او
عالم خراب گنج زر و رند می پرست
در عالمی که گنج زرست اژدهای او
دانی که مرغ دل همه در اضطراب چیست
در اضطراب آنکه بمیرد بپای او
اهلی در آشنایی و یاری ز جور اوست
بیگانه یی که کس نشود آشنای او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف حالتهای عاشقانه و نوشیدن شراب میپردازد. او از معشوق میخواهد که خود را به نمایش بگذارد و از خواب بیدار شود تا لذت عشق را بچشد. همچنین به او توصیه میکند که از عذاب جدایی رها شود و به عشق و زندگی بپردازد. شاعر از نظرات مختلف درباره عشق و زندگی میگوید و به نقش مهم ارتباط و محبت در زندگی اشاره میکند. در نهایت، ابراز میکند که باید از رنج و دوری رهایی یافت و به طرف عشق و زیبایی رفت.
هوش مصنوعی: هرگز از بیمحلی و ناراحتی او دلگیر نمیشوم تا زمانی که زندهام، و وقتی بمیرم، برای او جانم را فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: گل زیبایی که در مسیر من قرار دارد، به اندازهی هزار خار، سوزن درد را به من هدیه میکند؛ اما من با اشکهایم، خارهایی را که برای او رفتهام، کم رنگ میکنم.
هوش مصنوعی: من از عمر بیوفای خودم در تعجبم که چگونه به خاطر وفاداری به او کشته شدم.
هوش مصنوعی: نیازی به طواف کعبه نداریم، چرا که میکده میتواند صفای کعبه را به ما بدهد. به این معنا که جاذبه و زیبایی عشق و سرمستی در میکده از خود کعبه نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: در جهانی که ثروت و دارایی اهمیت زیادی دارد، جاه طلبی و فریب کاری همچون یک اژدها میتواند به نابودی کائنات منجر شود. در این عالم، تنها به دنبال مال و منال بودن و پرستش آن، انسانها را به بیراهه میکشاند.
هوش مصنوعی: میدانی که دل مثل پرندهای در نگرانی و آشفتگی است، و این نگرانی به خاطر کسی است که ممکن است به خاطر او جان بدهد.
هوش مصنوعی: آشنا شدن و یاری کردن از سختیهای او به عهدهی کسی است که به خوبی او را میشناسد، اما فردی که از او بیگانه است هیچگاه نمیتواند به درستی با او ارتباط برقرار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب مست یار بودم و در های های او
حیران آن جمال خوش و شیوهای او
گه دست میزدم که زهی وقت روزگار
گه مست میفتادم بر خاک پای او
هفت آسمان ز عشق معلق زنان او
[...]
روشن رهی که قبله بود انتهای او
آزاد بندهای که شود کعبه جای او
از زمزم آب خورده و چون آب در مقام
آسوده و حریم حرم متکای او
محراب چار رکن که دارالامان اوست
[...]
آن سرو ناز کو که ببوسیم پای او
روشن کنیم دیده به خاک سرای او
او سر ز ناز خویش نیارد به ما فرود
ما چون بنفشه سر بنهاده به پای او
او را به جای ما به غلط گر کسی بود
[...]
هر بامداد بر در خلوت سرای او
اصحاب صف زده به هوای لقای او
هر یک به جای خود متمکن نشسته اند
یارب چه حال شد که تهی ماند جای او
او نیست زان قبیل که دست جفای چرخ
[...]
دل، خانه ایست، یاد خدا کدخدای او
سرد از محبت همه گشتن هوای او
سقفش شکستگی و، زمینش فتادگی
از چار موج حادثه دیوارهای او
طرحش، بهم برآمدگی؛ نقش، سادگی؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.