بگذر ز آب خضر و دم از جام جم مزن
اینها حکایتی است قدح نوش و دم مزن
دوزخ نه زان ماست دلا فال بد مزن
در عیش کوش و قرعه همت بغم مزن
ای آه سینه سوز مکن شعله را بلند
بر بام بی نشانی ما این علم مزن
خوبان ز خلق نازک خود کم نمی کنند
ای بی نصیب طعنه بر اهل کرم مزن
ما از کدورت این نفس سرد می زنیم
ایچشمه حیات تو خود را بهم مزن
چون ذره نا امید مشو ز آفتاب وصل
همت بلند دار و به پستی قدم مزن
ساقی ز بیش و کم نظرش بر صلاح ماست
اهلی شراب نوش و دم از بیش و کم مزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن
وحشی است مرغ فرصت، مژگان بهم مزن
زین خوابهای از أمل خود درازتر
خط بر کتاب هستی خود یک قلم مزن
ای تاجر قلمرو هستی، نبسته بار
[...]
بر صفحهٔ رخ از خط مشکین رقم مزن
بر نامهٔ حیات محبان قلم مزن
تیغ عتاب بر سر اهل وفا مکش
تیر هلاک بر دل صید حرم مزن
افتادگان بند تو جایی نمیروند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.