خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم
بهانه غربت و بر حال زار خود گریم
گهی که خاک شوم خیزم از مزار چو گرد
بچشم خلق روم بر مزار خود گریم
چو شمع گریه بپروانه کی کنم گر سوخت
که گر توان بغم روزگار خود گریم
ز آب دیده خورد کشته امیدم آب
کجاست اشک که بر کشتکار خود گریم
بس است زخم درون چشم خون فشان اهلی
دمی که بر دل و جان فکار خود گریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.