صبح سعادت دمید حق در دولت گشاد
پرتو مهر علی بر همه عالم فتاد
من سگ شاهیکه شیر سنگ شد از خشم او
سنگ شود هر کرا نیست بدین اعتقاد
خواه در اسلام و دین خواه در ایام کفر
مشکل هر کس که بود شاه ولایت گشاد
چشمه آبی که شد جمع در و هفت بحر
صورت تیغ علی است منبع سبع شداد
در همه صنفی سهی است تا مگس نحل هم
شاه بنی آدم اوست نیست کس از او زیاد
ذات نبی و ولی هر دو بمعنی یکی است
«لحمک لحمی» بس است قاعده اتحاد
مهر فرو برده بود سر به سجود غروب
بهر نماز علی آمد و باز ایستاد
زیر سم دلدل اش سنگ خروشد بذکر
هر که نه در ذکر اوست به بود از وی جماد
یا علی آنکس که نیست طالب مهرت چو روز
از شب تاریک غم صبح امیدش مباد
در حرم کعبه زاد شخص تو از روی قدر
ز آدم و خاتم کسی مثل تو هرگز نزاد
گوهر خیر النسا داد بدستت رسول
در دو جهان این شرف تو کرادست داد
تا تو زبام حرم بت فکنی بر زمین
عرش حقت زیر پای دوش چو کرسی نهاد
در ظلمات جهان نور تو ای آفتاب
بسته بهر ذره یی یک سر زنجیر داد
پیر فلک طفل تست با تو بزرگیش چیست
چرخ ندارد مگر قصه سلمان بیاد
چرخ عنان مراد دست ترا داده است
تا تو دهی از کرم خلق جهان را مراد
بخشش نعم الوکیل قسمت روزی چو کرد
دست عطای تو شد ضامن رزق عباد
کاشف قرآن تویی جز تو که داند که چیست
سر الف لام میم معنی یاسین و صاد
بر ورق روی تو کاحسن تقویم شد
سوره نون و القلم ختم کند وان یکاد
بر سر هشتم فلک در دل هفتم زمین
تیغ تو دارد نفوذ حکم تو دارد نفاذ
خشم تو گر سر زند چرخ بهم برزند
رشته طول زمان بگسلد از امتداد
راست روان همچو سر و با تو به جنت روند
هیزم دوزخ بود هر که بود کج نهاد
در ره حق رهنما نور صلاحت بود
ورنه نیابد فلک راه صلاح از فساد
هر که نه بر یاد تو آه سحر میکشد
میدهد افسرده دل خرمن طاعت به باد
آنکه بطاعات شب بیخبر از مهر تست
چون سگ شب زنده دار خوابکند بامداد
ملک ازل تا ابد وقف نبی و ولی است
غصب کند هر که هست گر که ثمودست و عاد
وارث نقد نبی گشت ده و دو امام
یافت خلف از خلف رسم و طریق رشاد
نقد امامت چنین دست بدست آمدست
دست مبادش کسی کو به تغلب ستاد
هر که باثنی عشر خود بامامت فزود
سبع مثانی چراهم نکند مستزاد
دولت این خاندان تا به ابد باقی است
طنطنه جم شکست کوکبه کیقباد
از سخنم بوی خون چون ندمد کاین مدیح
غیر سویدای دل نقش نبندد مداد
هیچ رواجیش نیست جان که فدایت کنم
خرج نگردد بزور خاصه متاع کساد
جانب اهلی فکن گوشه چشمی مه او
با همه اندوه دل هست بمهر تو شاد
او سگ آل علی است دولت او بس بود
عفو تو یارب کند داغ قبولش زیاد
یارب از احسان خود نامه سفیدش بر آر
نامه برین ختم کن قصه برین ختم باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی بس خرمست، میگیر از بامداد
داد زمانه بده کایزد داد تو داد
خواسته داری و ساز، بیغمیت هست باز
ایمنی و عز و ناز، فرخی و دین وداد
نیز چه خواهی دگر، خوش بزی و خوش بخور
[...]
چون به بنفشه ستان کز شب دیجور زاد
تازه سمن ها شکفت ار نفس بامداد
گویی هر زر و سیم که داشت در مغز دل
خاک به رخ برفشاند سنگ به دل در نهاد
از پس پنجاه سال عشق به ما چون فتاد
از بر ما رفته بود روی به ما چون نهاد
بر دل من مهر بود مهر دلم چون شکست
بر دل من قفل بود قفل درم چونگشاد
داد من از دلبری است کاو ندهد داد من
[...]
دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد
صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد
عشق به اول مرا همچو گل از پای سود
[...]
آه که بار دگر آتش در من فتاد
وین دل دیوانه باز روی به صحرا نهاد
آه که دریای عشق بار دگر موج زد
وز دل من هر طرف چشمه خون برگشاد
آه که جست آتشی خانه دل درگرفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.