همه اهل مشکو ز جا خواستند
میان را به خدمت بیاراستند
کنیزان سیمین بر سر و قد
غلامان مه طلعت با خرد
ز رخسارشان ماه تابان خجل
ز رفتارشان سر و بستان به گل
بگفتند کای بانوی کامجوی
از این پس دل غمگساران مجوی
بگفتند کای ماه گل چهر ما
چرا دیده پوشیدی از مهر ما
چسان بی فروغت بمانیم ما
شکیب از تو کی می توانیم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.