گنجور

 
ادیب الممالک

گرفتن زن و افعی بسی بود آسان

خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت

زنان بگردن گردان بسخره طوق زنند

چو مار گرزه که پیچد همی بشاخ درخت

اگرت هیچ خرد باشد از زنان بگریز

وز آشیانه ماران سبک برون کش رخت

ز زهر مار بتر قهر یار دان که از اوست

نتیجه کوتهی عمر با سیاهی بخت

شبی که خسبد یک زخم خواجه کدبانو

بخشم کوبد بر فرق کدخدا یک لخت

خنک روان سنائی که تاج دولت را

نشد پذیره ز بهرام شه بتاج وبه تخت

غم عروس و غم و ام مرد را شکند

خوش آنکه زین دو غم آرامگاه دل پردخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode