ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

گرفتن زن و افعی بسی بود آسان

خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت

زنان بگردن گردان بسخره طوق زنند

چو مار گَرزه که پیچد همی بشاخ درخت

۳

اگرت هیچ خرد باشد از زنان بگریز

وز آشیانه ماران سبک برون کش رخت

ز زهر مار بتر قهر یار دان که از اوست

نتیجه کوتهی عمر با سیاهی بخت

شبی که خسبد یک زخم خواجه کدبانو

بخشم کوبد بر فرق کدخدا یک لخت

۶

خنک روان سنائی که تاج دولت را

نشد پذیره ز بهرام شه بتاج وبه تخت

غم عروس و غم و ام مرد را شکند

خوش آنکه زین دو غم آرامگاه دل پردخت