گنجور

 
ادیب الممالک

مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد

موکب شاه جوانبخت ز ره بازآمد

خسروان جمله نهادند کله بر در شاه

وین ملک با سپه و چتر و کله بازآمد

ای گنهکاران خیزید و شتابید که شه

پی بخشایش هرگونه گنه بازآمد

در رکاب ملک آن داور فرخنده که هست

حامی کشور سالار سپه بازآمد

نایب و صهر و پسر عم شه آن صدر کبیر

که نگهدارد ملکی بنگه بازآمد

آن خداوند جوانبخت که در حضرت وی

آسمان همچو زمین کوه چو که بازآمد

حاسد از غصه بمیرد که اتابک شده صدر

ظلمت از خاک کند رخت که مه باز آمد

همچو پاداش الهی بقبال حسنات

اجر یک خیرش بیواسطه ده بازآمد

بیژن ملک بچه در شد و او رستم وار

از پی آنکه برآردش ز چه بازآمد

خسروا بنده چو پروانه سوی شمع امید

نقد جان هشته بکف گه شد و گه بازآمد

بر در خرگه خورشید شب افروز ملوک

شاکی از طول شبی همچو شبه بازآمد

ای خوش آنروز که ببینند رقیبان که رهی

با کف و دامن پر از در شه بازآمد