ای بر فلک افراشته خرگاه ولایت
وی صاحب تاج و کمر و گاه ولایت
ای از تو عیان ظاهر بینای شریعت
وی در تو نهان باطن آگاه ولایت
روی تو چراغ شب دیجور طریقت
نطق تو طباشیر سحرگاه ولایت
رخشنده ز رخسار تو اشباح حقایق
تابنده ز انوار تو اشباه ولایت
تو چشمه حیوانی در ظلمت گیتی
تو شمع فروزانی در راه ولایت
سوگند بذات احدیت که در اقلیم
امروز توئی پیرو شهنشاه ولایت
سالک نبود جز بتوره سوی حقیقت
زیرا که توئی پیرو شهنشاه ولایت
خورشید جمالی تو وگر دون جلالی
مهر فلک دولتی و ماه ولایت
تا السنه جهل ز علم تو بریدند
در مدح تو بگشوده شد افواه ولایت
ای هادی هر گمشده وی قاید هر کور
ما را برسان جانب خرگاه ولایت
تا سجده کنم در بر ایوان طریقت
تا بوسه زنم بر در درگاه ولایت
آمد به اسیری بکمند تو امیری
چون سائل مسکین بدر شاه ولایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.