گنجور

 
ادیب الممالک

گوهر خاوری است این دیوان

که بود رشک گوهر عمان

نامه ای در ضیا چو مهر منیر

چامه ای در صفا چوآب روان

اثر کلک دانش است که یافت

چون خضر ره بچشمه حیوان

بحر همت پرنس صلح طلب

میر نویان فیلسوف جهان

ارفع الدوله آکه از رفعت

برده بر باب فضل شادروان

در سخاوت گذشته از حاتم

در فصاحت فزوده بر حسان

نام او زخم ننگ را مرهم

صلح او درد جنگ را درمان

شاد زی ای یگانه آفاق

شاد زی ای خلاصه دوران

چون بپایان رسید این دفتر

که بود قدر ذوق را میزان

از امیری بخواستم تاریخ

بهر انشاء و طبع این دیوان

گفت تاریخ ختم انشایش

سزد از طبع گوهر غلطان

هم بتاریخ طبع آن بنگاشت

خاوری گوهر آورد وجدان

 
 
 
رودکی

یاد کن: زیرت اندرون تن شوی

تو برو خوار خوابنیده، ستان

جعد مویانت جعد کنده همی

ببریده برون تو پستان

پیر فرتوت گشته بودم سخت

[...]

عنصری

آمد ای شاه دوش ناگاهان

فیلسوفی به نزد من مهمان

پاک چون رای تو ز دوده سخن

تیز چون تیغ تو گشاده زبان

گفت با من زهر دری و شنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

جاودان شاد باد شاه جهان

دولت او قوی وبخت جوان

تندرستیش باد و روزبهی

کامکاری و قدرت و امکان

همچو دلها بدوفروخته باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

امهات و نبات با حیوان

بیخ و شاخند و بارشان انسان

بار مانند تخم خویش بود

سر بیابی چو یافتی پایان

چون سخن‌گوی بود آخر کار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

ای ببالا بلای آزادان

آرزوی دلی و رنج روان

تنم از عشق تو نوان و نزار

دلم از رنج تو نژند و نوان

آرزوی جوان و پیری تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه