گنجور

 
ادیب الممالک

شامگهی کز افق گشت نهان آفتاب

پرده زرین گرفت مهر ز نیلی قباب

از علم لاجورد پرچم زرین گسست

خیمه و خرگاه شب بست به مشکین طناب

شام سه شنبه که بود آخر ماه صفر

چتر شب نیلگون تیره چو پر غراب

رفته ز بعد هزار سیصد و سی و دو سال

از سنه هجرت احمد ختمی مآب

پرده نشینان چرخ رقص کنان آمدند

بر سر بازار و کوی بی کله و بی نقاب

خواجه اختر شناس رفت سحرگه به بام

سینه پر از نور علم سر تهی از خمر خواب

منظرة الشمس را با عدسی‌های او

کرد سوی آسمان صفحه گشود از کتاب

وزن کواکب شمرد جمله به میزان فکر

فاصله و قربشان کرد به دقت حساب

یافت زحل را که داشت دو منطقه بر میان

ساخته از هشت مه نور و فروغ اکتساب

گفتی آورده هشت مجمر زرین که کشت

مجمره زرد هشت خاموش از التهاب

چار مه مشتری بر مثل چار شمع

بر طبق لاجورد در لگن زر ناب

ذات الکرسی خطیب چو عیسی اندر صلیب

پنجه کف الخضیب چو مریم از خون خضاب

ساخته یکسر نجوم از لهب و از رجوم

در فلک خود هجوم بهر ذهاب و ایاب

چرخ سیه پیرهن دوخت پرندی به تن

ریخت بر او از پرن گوهر و دُر خوشاب

محفل شورای چرخ ساخته در برج دلو

گشته کواکب در آن گرم سئوال و جواب

دو نیر، و یک دبیر، دو سعد روشن ضمیر

زهره و برجیس و تیر پیش مه و آفتاب

تیر در این کنفرانس خط دبیری گرفت

مهر درخشان رئیس ماهش نائب مناب

زهره به آهنک نغز رابط محفل شده

مشتری افکنده پهن مسند فصل الخطاب

مهر درخشان به تیر گفت چه داری خبر

از زمی و اهل آن وآدمی و خاک و آب

تیر کشید از بغل دفتر سیمین و زود

پیشنهادی که داشت خواند به صد آب و تاب

گفت به ظاهر زمین در نظر ما بود

گوهری از خاک و آب یا لمعان سر آب

لیک چو خوش بنگری نیست چنین بلکه هست

مذبحه‌ای از ادیم مهلکه‌ای از تراب

آدمی اندر زمین بوالعجبی آیتی است

هرکه در او دیده گفت هذا شئی عجاب

از ستم و جور وی جان نبرد هیچ شئی

بگسلد از گور پی برکند از شیر ناب

در قلل کوهسار پلنگ از او خسته جان

در شکم رودبار نهنگ ز او دلکباب

خشک و تر اندر بلا دشت و در اندر عنا

بحر و بر اندر عزا جانور اندر عذاب

اسبی دارد روان ساخته در زیر ران

برق و بخارش عنان آهن و آتش رکاب

هر دم شکلی کند گونه این اسب را

تا به دگرگونه شکل گردد از آن کامیاب

در ره باریک و سخت سازد از او نردبان

در شب تاریک و تار آرد از آن ماهتاب

گه شده غواصه‌اش در دل یم بیدرنگ

گه شده طیاره‌اش سوی هوا با شتاب

گاه گرامافنی کرده پی حبس صوت

گه تلفن ساخته بهر بیان و خطاب

سکه آهن به خاک چو سکه بر سیم و زر

فلک مسلح در آب جلوه کند چون حباب

آدمی از حدس و رجم کرده نظر سوی نجم

وزن وی و ثقل و حجم ساخته یکسر حساب

دورهٔ اقمارها وادی و کهسارها

جدول و انهارها کرده رقم در کتاب

کار زمین ساخته قائم و پرداخته

پس سوی ما تاخته خاکی بی فر و آب

ساخته گردونه‌ای چتر دگرگونه‌ای

گنبد وارونه‌ای بسته به چرخ و طناب

گاه چو مرغ از نشیب پره زند بر هوا

گاه چو باد از فراز حمله کند بر سحاب

چون از عطارد شنید نیر اعظم حدیث

جمله کواکب شدند در قلق و اضطراب

زهره به برجیس گفت گرد نشین کآدمی

سطح تو خواهد نمود مرتع خیل و دواب

ماه به ناهید گفت الحذر از این رقیب

سوی تو خواهد کشید صارم کین از قراب

تیر به خورشید گفت الحذر از این رقیب

کز تو برآرد دمار ای شه مالک رقاب

وا عجبا کآدمی در پی آن اوفتاد

کاید و بر ما کند بی خبری فتح باب

باید نظاره کرد درد گران چاره کرد

زآنکه بشر پاره کرد پرده شرم و حجاب

روی بشر هرکه دید بویش هر کس شنید

تا به قیامت کشید محنت و رنج و عذاب

مهر چو این برشنفت چهره ترش کرد و گفت

بس کن و کوتاه گیر قصه دور از صواب

خاک طفیل من است خادم خیل من است

عاصم ذیل من است آدم خاک انتساب

گر ز می تیره رنگ خیره سرآید به جنگ

بردَرَمش با خدنگ بسوزمش ز التهاب

تیر چو این برشنید پرده به رخ برکشید

جای تکلم ندید گشت به تندی مجاب

زهره برافروخت چهر خواست اجازت ز مهر

ساخت به طاق سپهر این غزل اندر رباب

 
 
 
منوچهری

بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب

نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب

میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب

باشد بوی بخور، بوی بخار کباب

امیر معزی

تا که ز حُوت آمدست سوی حَمَل آفتاب

گوهر سفته است خاک صندل سوده است آب

بر سر گل بلبل است بر لب طوطی شراب

در گلوی فاخته است ساخته چنگ و رباب

مجیرالدین بیلقانی

یا سید المکرمات بابک خیرالمآب

کفی مغیث الوری کفک فی کل باب

ای به صفا برده گوی سایه تو ز آفتاب

زهره زهره شد ز آتش تیغ تو آب

جودک یوم العطا بأسک یوم العذاب

[...]

خاقانی

زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب

خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب

شد گهر اندر گهر صفحهٔ تیغ سحر

شد گره اندر گره حلقهٔ درع سحاب

صبح فنک پوش را ابر زره در قبا

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
اثیر اخسیکتی

در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب

همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب

مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش

هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب

خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه