شامگهی کز افق گشت نهان آفتاب
پرده زرین گرفت مهر زنیلی قباب
از علم لاجورد پرچم زرین گسست
خیمه و خرگاه شب بست به مشکین طناب
شام سه شنبه که بود آخر ماه صفر
چتر شب نیلگون تیره چو پر غراب
رفته ز بعد هزار سیصد و سی و دو سال
از سنه هجرت احمد ختمی مآب
پرده نشینان چرخ رقص کنان آمدند
بر سر بازار و کوی بی کله و بی نقاب
خواجه اختر شناس رفت سحرگه ببام
سینه پر از نور علم سر تهی از خمر خواب
منظرة الشمس را با عدسیهای او
کرد سوی آسمان صفحه گشود از کتاب
وزن کواکب شمرد جمله بمیزان فکر
فاصله و قربشان کرد بدقت حساب
یافت زحل را که داشت دو منطقه بر میان
ساخته از هشت مه نور و فروغ اکتساب
گفتی آورده هشت مجمر زرین که کشت
مجمره زرد هشت خاموش از التهاب
چارمه مشتری بر مثل چار شمع
بر طبق لاجورد در لگن زر ناب
ذات الکرسی خطیب چو عیسی اندر صلیب
پنجه کف الخضیب چو مریم از خون خضاب
ساخته یکسر نجوم از لهب و از رجوم
در فلک خود هجوم بهر ذهاب و ایاب
چرخ سیه پیرهن دوخت پرندی بتن
ریخت بر او از پرن گوهر و در خوشاب
محفل شورای چرخ ساخته در برج دلو
گشته کواکب در آن گرم سئوال و جواب
دو نیر، و یک دبیر، دو سعد روشن ضمیر
زهره و برجیس و تیر پیش مه و آفتاب
تیر در این کنفرانس خط دبیری گرفت
مهر درخشان رئیس ماهش نائب مناب
زهره به آهنک نغز رابط محفل شده
مشتری افکنده پهن مسند فصل الخطاب
مهر درخشان به تیر گفت چه داری خبر
از زمی و اهل آن و آدمی و خاک و آب
تیر کشید از بغل دفتر سیمین و زود
پیشنهادی که داشت خواند بصد آب و تاب
گفت بظاهر زمین در نظر ما بود
گوهری از خاک و آب یا لمعان سر آب
لیک چو خوش بنگری نیست چنین بلکه هست
مذبحه ای از ادیم مهلکه ای از تراب
آدمی اندر زمین بوالعجبی آیتی است
هر که در او دیده گفت هذا شئی عجاب
از ستم و جور وی جان نبرد هیچ شئی
بگسلد از گور پی بر کند از شیر ناب
در قلل کوهسار پلنگ از او خسته جان
در شکم رودبار نهنگ ز او دلکباب
خشک و تر اندر بلادشت و در اندر عنا
بحر و بر اندر عزا جانور اندر عذاب
اسبی دارد روان ساخته در زیر ران
برق و بخارش عنان آهن و آتش رکاب
هر دم شکلی کند گونه این اسب را
تا به دگرگونه شکل گردد از آن کامیاب
در ره باریک و سخت سازد از او نردبان
در شب تاریک و تار آرد از آن ماهتاب
گه شده غواصه اش در دل یم بیدرنگ
گه شده طیاره اش سوی هوا با شتاب
گاه گرامافنی کرده پی حبس صوت
گه تلفن ساخته بهر بیان و خطاب
سکه آهن بخاک چو سکه بر سیم و زر
فلک مسلح در آب جلوه کند چون حباب
آدمی از حدس و رجم کرده نظر سوی نجم
وزن وی و ثقل و حجم ساخته یکسر حساب
دوره ی اقمارها وادی و کهسارها
جدول و انهارها کرده رقم در کتاب
کار زمین ساخته قائم و پرداخته
پس سوی ما تاخته خاکی بی فرو آب
ساخته گردونه ای چتر دگرگونه ای
گنبد وارونه ای بسته به چرخ و طناب
گاه چو مرغ از نشیب پره زند بر هوا
گاه چو باد از فراز حمله کند بر سحاب
چون از عطارد شنید نیر اعظم حدیث
جمله کواکب شدند در قلق و اضطراب
زهره به برجیس گفت گردنشین کادمی
سطح تو خواهد نمود مرتع خیل و دواب
ماه بناهید گفت الحذر از این رقیب
سوی تو خواهد کشید صارم کین از قراب
تیر به خورشید گفت الحذر از این رقیب
کز تو برآرد دمار ای شه مالک رقاب
وا عجبا کادمی در پی آن اوفتاد
کاید و بر ما کند بی خبری فتح باب
باید نظاره کرد دردگران چاره کرد
زآنکه بشر پاره کرد پرده شرم و حجاب
روی بشر هر که دید بویش هر کس شنید
تا بقیامت کشید محنت و رنج و عذاب
مهر چو این برشنفت چهره ترش کرد و گفت
بس کن و کوتاه گیر قصه دور از صواب
خاک طفیل من است خادم خیل من است
عاصم ذیل من است آدم خاک انتساب
گر ز می تیره رنگ خیره سرآید به جنگ
برد رمش با خدنگ بسوزمش ز التهاب
تیر چو این بر شنید پرده برخ برکشید
جای تکلم ندید گشت بتندی مجاب
زهره بر افروخت چهر خواست اجازت ز مهر
ساخت بطاق سپهر این غزل اندر رباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره شب و زیباییهای آسمان و نجوم است. در این شب خاص، کواکب و سیارات بهطور دقیق مورد بررسی قرار میگیرند و تبادل نظراتی بین آنها شکل میگیرد. شخصیتهای فضایی به گفتگو درباره وضعیت زمین و بشر میپردازند و تأملاتی در مورد ستم و سختیهای انسانها دارند. در این بحث، مهر و تیر به عنوان نمایندگان مختلف، خطراتی که از جانب یکدیگر ممکن است به وجود بیاید را یادآوری میکنند و همچنین به وضعیت بشر و ناملایمات زندگی او اشاره میکنند. در نهایت، شعر به یک نوع هشدار و تحلیل از اوضاع بشر میپردازد و نشان دهندهٔ پیچیدگیهای زندگی و چالشهای آن است.
هوش مصنوعی: در شبهایی که آفتاب از افق ناپدید میشود، مانند اینکه خورشید در پس پردهای زرین پنهان شده است، مانند زنی که لباس زیبای نیلی بر تن دارد.
هوش مصنوعی: از علم آبی رنگ، پرچم طلایی جدا شد و چادر و محل استراحت شب با ریسمان مشکین برپا شد.
هوش مصنوعی: در شامگاه سهشنبه که آخرین روز ماه صفر بود، آسمان با رنگ آبی تیرهاش مانند پر یک کلاغ پوشیده شده بود.
هوش مصنوعی: بعد از گذشت هزار و سیصد و سی و دو سال از هجرت پیامبر احمد (ص)، او به رحمت خدا رفت.
هوش مصنوعی: رقصندگان خوشسلیقه و شاداب به بازار و کوچهها آمدند و فضای شهر را پر از شوق و زندگی کردند، بدون هیچ حجاب و پوششی.
هوش مصنوعی: استاد ستارهشناس به صبح زود بر بام رفت، سینهاش پر از نور دانش بود و از خواب گران خالی بود.
هوش مصنوعی: خورشید را با عدسیهایش به آسمان نگاه کرد و صفحهای از کتابی را گشود.
هوش مصنوعی: ستارهها را با دقت و بر اساس میزان فکر و تفکرشان به حساب آوردند و نسبت به فاصله و نزدیکیشان حساب کردند.
هوش مصنوعی: زحل را پیدا کردند که دو ناحیه در مرکز خود دارد و این نواحی از هشت قمر روشن و تابناک تشکیل شده است.
هوش مصنوعی: گفتی که هشت ظرف زرین آوردهای، در حالی که ظرف زرد هشت، از هیجان و بیحرکتی خاموش است.
هوش مصنوعی: چهارمین جلوه مشتری همچون چهار شمعی است که بر روی ظرف لاجوردی در مخزن طلا قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ویژگیهای خاص و مقدس وجود یک موجود میپردازد. در آن، از سخنرانی و تاثیرگذاری شخصیتی که به عیسی مسیح تشبیه شده، صحبت میشود. همچنین، اشاره به حالتی از زیبایی و لطافت دارد که شبیه به مریم مقدس و خونی که بر چهره دارد، میباشد. در کل، این تصویر به انسانهای بزرگ و مقدس و تأثیر عمیق آنها بر جامعه و فرهنگ اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تمامی پدیدههای آسمانی از آتش و سنگها به وجود آمدهاند و در آسمان به حرکت در میآیند تا بیایند و بروند.
هوش مصنوعی: چرخ زمان به گونهای کهنه لباسهای تاریکی برای انسانها میسازد و در دل این تاریکی، هستی و زیبایی را به آن میبخشد.
هوش مصنوعی: در این جمع و محفل آسمانی که در زمان برج دلو برپا شده، ستارهها و سیارات به شدت در حال گفتگو و تبادل نظر هستند.
هوش مصنوعی: دو عنصر و یک نویسنده، دو خوشبختی با فهم روشن، زهره و برجیس و تیر در برابر ماه و خورشید.
هوش مصنوعی: در این کنفرانس، تیرها به سمت هدف نشانه رفتند و خط دبیری به خوبی شکل گرفت. مهر درخشان رئیس، مانند ماه در آسمان، نقش مهمی را ایفا کرد و نائب او نیز به خوبی وظایفش را انجام داد.
هوش مصنوعی: زهره با زیبایی خود محفل را تحتتأثیر قرار داده و مشتری با شکوه، بهعنوان بهترین سخنگو در این جمع نشسته است.
هوش مصنوعی: خورشید به تیر گفت: آیا از زمین و مردم و خاک و آب چیزی میدانی؟
هوش مصنوعی: تیر از کنار دفتر سیمین رها شد و او با هیجان و شور و شوق پیشنهادش را خواند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زمین فقط یک چیز عادی و بیارزش از خاک و آب باشد، یا مانند درخششی در سطح آب به نظر بیاید.
هوش مصنوعی: اما اگر با دقت نگاه کنی، اینطور نیست؛ بلکه آنچه مشاهده میکنی، قربانیگاه و صحنهای از خاک و تلخیهاست.
هوش مصنوعی: انسان در زمین یک پدیده شگفتانگیز و یادگاری است که هر کسی او را ببیند، به شگفتی و تحسین میافتد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند از ظلم و ستم او فرار کند و از گور بیرون بیاید، مگر اینکه قدرتی بزرگ و خالص مانند شیر در آن وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در قلههای کوهستان، پلنگی از شدت خستگی و ناامیدی در درون رودخانهای که نهنگ در آن است، به آرامش میرسد و دلش از محبت و شوق پر میشود.
هوش مصنوعی: در شهری که همه چیز، چه خشک و چه تر، دچار ناامیدی است، زندگی در دریا و روی زمین غم و اندوه را احساس میکند و موجودات در عذاب به سر میبرند.
هوش مصنوعی: این بیت درباره اسبی است که با قدرت و سرعت زیاد حرکت میکند. زیر پای این اسب، جرقههایی از برق و بخار دیده میشود و رکاب آن از آهن و آتش ساخته شده است. به طور کلی، تصویر این است که این اسب به شدت قوی و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: هر لحظه این اسب به شکلی جدید درمیآید تا با هر تغییر، به موفقیت برسد.
هوش مصنوعی: در مسیر دشوار و تنگ، او به کمک نردبان به بالاتر میرسد و در شب تار، نور ماه به او کمک میکند تا راهش را پیدا کند.
هوش مصنوعی: گاهی غواص در دل دریا به سرعت حرکت میکند و گاهی پرندهاش با شتاب به سوی آسمان پرواز میکند.
هوش مصنوعی: گاهی برای نگهداشتن صداهای ارزشمند، دستگاه گرامافون ساخته میشود و گاهی هم به منظور برقراری ارتباط و گفتگو، تلفن اختراع میشود.
هوش مصنوعی: وقتی سکهای از آهن روی زمین افتد، مانند سکههای نقره و طلا که در آسمان در آب میدرخشند، این سکه نیز به زیبایی خود جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: انسان با حدس و تأمل، به بررسی ویژگیها و ابعاد اشیاء میپردازد و همه چیز را با دقت محاسبه میکند.
هوش مصنوعی: دوران قمرها، دشتها و کوهها همراه با جداول و رودخانهها، در صفحات یک کتاب ثبت شدهاند.
هوش مصنوعی: کار زمین به دست قائم به پایان رسیده و حالا بر ما حمله کرده است؛ خاکی که در آن آب نیست.
هوش مصنوعی: ساختاری مانند چتری متفاوت و گنبدی معکوس، که به حرکت چرخ و طنابی متصل است.
هوش مصنوعی: گاه پرندهای از پایین به پرواز در میآید و در آسمان میچرخد و گاه مانند بادی از ارتفاعات به سمت ابرها حملهور میشود.
هوش مصنوعی: وقتی عطارد خبر مهمی از بزرگترین سیاره به دیگر سیارات رسید، همه سیارات به شدت نگران و مضطرب شدند.
هوش مصنوعی: زهره به برجیس گفت که گردنبند تو، به زودی سطحی از زمین را تزئین خواهد کرد و باعث رونق و سرسبزی دشت و آبادیها میشود.
هوش مصنوعی: ماه زیبا میگوید که مراقب باش، زیرا این رقیب به سوی تو میآید و انتقامجویانه قصد دارد به تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: تیر به خورشید هشدار میدهد که مراقب رقیبی باشد که ممکن است از او آسیب ببیند، ای پادشاهی که فرمانروای سرنوشتها هستی.
هوش مصنوعی: چه شگفتانگیز! همچنان که من در پی او میافتم، او با بیخبریاش در حال فتح درهای جدید برای ماست.
هوش مصنوعی: باید به تماشای دردی که دیگران دارند بنشینیم و برای آن راه حلی پیدا کنیم، زیرا انسان حرمت و حجاب شرم را شکسته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که روی انسان را ببیند و بوی او را استشمام کند، تا پایان عمرش درد و رنج و عذاب را تحمل خواهد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید این صحبت را شنید، چهرهاش را در هم کشید و گفت که دیگر بس است و به داستانی که از حقیقت دور است، ادامه نده.
هوش مصنوعی: خاک، به خاطر وجود من، ارزش پیدا کرده و خدمتگزار گروه من است. همچنین، او به عنوان پشتیبان من، از من حمایت میکند و اصل انسانیت به من نسبت داده میشود.
هوش مصنوعی: اگر به می تیره و غمگین نگاه کنم و به جنگ بیفتم، با تیر خود باید او را بزنم و به خاطر التهاب درونم او را بسوزانم.
هوش مصنوعی: در اینجا تیر به صدا درآمد و پرده را کنار زد. جایی برای صحبت کردن پیدا نکرد و با سرعت و شدت متوجه شد.
هوش مصنوعی: زهره یا همان سیاره زهره، چهره خود را درخشان کرده و از مهر (خورشید) اجازه میخواهد تا بر بام آسمان به زیبایی بدرخشد. این غزل را با صدای ساز رباب میخوانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب
نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب
میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب
باشد بوی بخور، بوی بخار کباب
تا که ز حُوت آمدست سوی حَمَل آفتاب
گوهر سفته است خاک صندل سوده است آب
بر سر گل بلبل است بر لب طوطی شراب
در گلوی فاخته است ساخته چنگ و رباب
یا سید المکرمات بابک خیرالمآب
کفی مغیث الوری کفک فی کل باب
ای به صفا برده گوی سایه تو ز آفتاب
زهره زهره شد ز آتش تیغ تو آب
جودک یوم العطا بأسک یوم العذاب
[...]
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب
شد گهر اندر گهر صفحهٔ تیغ سحر
شد گره اندر گره حلقهٔ درع سحاب
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
[...]
در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب
همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب
مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش
هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب
خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.