گنجور

 
 
 
زبان با ترانه
مسعود سعد سلمان

ای نای هوا بریدم از نای دمی

او را دم گرم بوده تو سرد دمی

زو بود مرا خرمی از تو دژمی

او نای نشاط بود و تو نای غمی

عطار

چون هست شفیع چون تو صاحب کرمی

کس را نبود در همه آفاق غمی

گر رنجه کنی از سر لطفی قدمی

کار همه عاصیان بسازی به دمی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدالدین کرمانی

دنیا گذران است به هر بیش و کمی

خواهیش به شادی گذران خواه به غمی

زین منزلت البته همی باید رفت

خواهی به هزار سال و خواهی به دمی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
سعدی

آن را که به جایِ توست هر دَم کَرَمی

عذرش بنه، ار کند به عمری ستمی

جامی

نی در دستم ز گنج دانش درمی

نی از پایم به راه بینش قدمی

خوش آنکه ز لطف سود نوک قلمی

بگذاشت به لوح هستی از من رقمی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه