هوش مصنوعی: در این شعر، سخنگوی شاعر از دوستی صحبت میکند که نمیتواند به راحتی با او سخن بگوید. او احساس میکند که کلماتش گرانبها هستند و نمیخواهد آنها را بیدلیل بیان کند. همچنین، او نگران است که اگر در خواب این حرفها را بگوید، ممکن است به کسی آسیب بزند، بنابراین شبها به خاطر این ترس نمیتواند راحت بخوابد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سخنگوی شاعر از دوستی صحبت میکند که نمیتواند به راحتی با او سخن بگوید. او احساس میکند که کلماتش گرانبها هستند و نمیخواهد آنها را بیدلیل بیان کند. همچنین، او نگران است که اگر در خواب این حرفها را بگوید، ممکن است به کسی آسیب بزند، بنابراین شبها به خاطر این ترس نمیتواند راحت بخوابد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم راز حرفهای دوست را بگویم، زیرا مانند دُرّی باارزش و نایاب است که نمیتوانم آن را محکم نگهدارم.
هوش مصنوعی: میترسم که در خواب رازهایی را به کسی بگویم، زیرا این نگرانی باعث میشود که نتوانم آرام بخوابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
ای رای تو با ضمیر گردون شد جفت
پیدا بر تو هر چه فلک راست نهفت
مدح چو تویی چو من رهی داند گفت
الماس خرد در سخن داند سفت
تا من بودم بود مرا دولت جفت
وین دولت بیدارم یک روز نخفت
بد گوی مرا طعنه چه بتواند گفت
الماس بابریشم که تواند سفت
گر شیر شود عدو چه پیدا چه نهفت
با شیر بشمشیر سخن باید گفت
آنرا که بگور خفت باید بیجفت
با جفت بخان خویش نتواند خفت
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.