ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳

ای که هرگز نشود مست کسی

اگرش باده تو در جام کنی

تو بخیلی و منت گویم ابر

نه ازان روی که انعام کنی

۳

بلکه زان روی که هرجا گذری

روز روشن را چون شام کنی

به مثل گر شودت گریه هوس

اشک را جای دگر وام کنی