حسبتالله به سست ای میر با من دوستی
چند گرمی های بی موقع دلم را خون کند
تیغ گویند آلت قطع است و بخشیدی به من
دین نشد کز قطع پیوند توام ممنون کند
لیک جرم او چه باشد با چنین کندی که اوست
خود بیا انصاف ده قطع محبت چون کند
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
حسبتالله به سست ای میر با من دوستی
چند گرمی های بی موقع دلم را خون کند
تیغ گویند آلت قطع است و بخشیدی به من
دین نشد کز قطع پیوند توام ممنون کند
لیک جرم او چه باشد با چنین کندی که اوست
خود بیا انصاف ده قطع محبت چون کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دشواریهای عشق و دوستی میپردازد. شاعر از خیانت یا بیوفایی معشوق شاکی است و به سست بودن پیوند بین خود و او اشاره میکند. او از درد و زخمهایی میگوید که این عشق به دلش زده و از معشوق میخواهد به این احساسات بیتوجهی نکند. در نهایت، شاعر به انصاف و عدالت در روابط انسانی تأکید میکند و از معشوق میخواهد تا درباره محبت و ارتباط آنها فکر کند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خداحافظی با تو، مثل دمی بیموقع و تلخ، دل مرا میشکند و از دوستیات ناراحت و یأسآور شدهام.
هوش مصنوعی: تیغ را به عنوان ابزاری برای بریدن میدانند، اما من دینی را از تو گرفتم که اگر به خاطر قطع ارتباطم، نمیتوانی از آن سپاسگزاری کنی.
هوش مصنوعی: اما جرم او چیست، با این حال که او خود این چنین کندی دارد؟ تو انصاف بده، قطع محبت چگونه ممکن است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر آزاری بلؤلؤ باغرا قارون کند
در چمن بیجاده از پیروزه سر بیرون کند
گر نبد کنجور قارون ابر درافشان چرا
هر بهار از گنج قارون باغرا قارون کند
گوشوار شاخ را از لؤلؤ لالا کند
[...]
ای خداوندی که از دریای دستت روزگار
آز مفلس را چو کان تا جاودان قارون کند
گر سموم قهر تو بر بحر و کان یابد گذر
در این بیجاده و بیجادهٔ آن خون کند
ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد
[...]
هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند
کز دل آخر چون جمالت روی گل بیرون کند
تا ببندد خواب نرگس تا گشاید کار گل
گاه مرغ افسانه خواند گاه باد افسون کند
از صبا روی صحاری خنده چون لیلی کند
[...]
ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند
گریه پا در رکابم شهر را هامون کند
دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست
سرو می پیچد به خود تا مصرعی موزون کند
دست لیلی را غرور حسن دارد در نگار
[...]
میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند
شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟
دایه را پستان به ناخن میتراشد طفل عشق
تا دمی شیرش مبادا در گلو بی خون کند
آنکه میخواهد غمی بردارد از روی دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.