گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

حسبتالله به سست ای میر با من دوستی

چند گرمی های بی موقع دلم را خون کند

تیغ گویند آلت قطع است و بخشیدی به من

دین نشد کز قطع پیوند توام ممنون کند

لیک جرم او چه باشد با چنین کندی که اوست

خود بیا انصاف ده قطع محبت چون کند

 
 
 
قطران تبریزی

ابر آزاری بلؤلؤ باغرا قارون کند

در چمن بیجاده از پیروزه سر بیرون کند

گر نبد کنجور قارون ابر درافشان چرا

هر بهار از گنج قارون باغرا قارون کند

گوشوار شاخ را از لؤلؤ لالا کند

[...]

انوری

ای خداوندی که از دریای دستت روزگار

آز مفلس را چو کان تا جاودان قارون کند

گر سموم قهر تو بر بحر و کان یابد گذر

در این بیجاده و بیجادهٔ آن خون کند

ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد

[...]

سلمان ساوجی

هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند

کز دل آخر چون جمالت روی گل بیرون کند

تا ببندد خواب نرگس تا گشاید کار گل

گاه مرغ افسانه خواند گاه باد افسون کند

از صبا روی صحاری خنده چون لیلی کند

[...]

صائب تبریزی

ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند

گریه پا در رکابم شهر را هامون کند

دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست

سرو می پیچد به خود تا مصرعی موزون کند

دست لیلی را غرور حسن دارد در نگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند

شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟

دایه را پستان به ناخن می‌تراشد طفل عشق

تا دمی شیرش مبادا در گلو بی خون کند

آنکه می‌خواهد غمی بردارد از روی دلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه