گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

محنتی هر ساعت از تو پیش می آید مرا

پیش محنت های بیش از بیش می آید مرا

قصد قتلم چون کند در خواب آن چشم سیاه

یاد از بخت سیاه خویش می آید مرا

عقل دورم کرد ازو یا رب نیامد پیش کس

آن چه پیش از عقل دوراندیش می آید مرا

بسته ره بر من خیالش رو بهر سومی نهم

در نظر آن شوخ کافر کیش می آید مرا

باطنم پر در معنی ظاهرم پر در اشک

شاه عالم در نظر درویش می آید مرا