عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱
تا تیز کرده ای به سیاست نگاه را
صد منت است بر دل عاشق گناه را
ای روی غم سیاه که از شرم گریه ام
بر پشت پا دوخته چشم سیاه را
تلخی به عیش او نرساند ملال من
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
از تو نوشت و داد دل آرمیده را
غم نامه های شسته و صد ره دریده را
شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام
هر ذره از وجود دل آرمیده را
الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳
دادم به چشم او دل اندوه پیشه را
غافل که مست می شکند زود شیشه را
ای مدعی بکوش که محکم گرفته است
عشق همیشه، دامن حسن همیشه را
در بیستون به صورت شیرین نگاه کن
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
تحفهٔ مرهم نگیرد سینهٔ افکار ما
سایهٔ گل برنتابد گوشهٔ دستار ما
باعثی دارد رواج، سبحه کو، تزویر کو
تا ببندد صد گره بر رشتهٔ زنار ما
ما لب آلوده بهر توبه بگشاییم، لیک
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵
فارغیم ای عاملان حشر ز احسان شما
کشت و کار ما نمی گنجد به میزان شما
رندی ام ای میر دیوان، جزا ثابت بود
من صبوحی کرده می آیم به دیوان شما
نیست غم ز آلودگی ای سالکان راه عشق
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷
ار نالهٔ شبانه اثر بردهایم ما
ناموس گریههای سحر بردهایم ما
سرمای عافیت نشناسیم کز ازل
در گرمسیر عشق به سر بردهایم ما
باد مراد گر نوزد دم به دم چه باک
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸
نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما
در خمار معجز افتد عیسی از درمان ما
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما
ما خجل اما سخن در صنعت مشاطه اشت
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
نداد نور شراری چراغ هستی ما
گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما
عنایت صمدی رد کفر ما نکند
اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما
سر فتادگی تا به عرش می ساید
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰
گفتوگوی غم یعقوب بود پیشهٔ ما
بوی پیراهن یوسف دهد اندیشهٔ ما
اندر آن بیشه که با شیر دُمم آفت نیست
روبه از بیجگری رم کند از بیشهٔ ما
کوهکن صنعت ما داشت ولی فرق بسی است
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱
دلم در کعبهای رو کرد و همت جوید از دلها
که خواهد ماندش از پی کعبهها در طی منزلها
تو افلاطون دلی، اندیشه را چین در جبین مفکن
در آن وادی که جز حسرت ندانی حل مشکلها
مثالی گویمت عامی صفت بردار زآن نقشی
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲
از بس که در معارضه دیدم مثالها
عاجز شدم ز کشمش احتمالها
با آن که هیچ مطلب ممکن روا نشد
دل خوش نمیکنیم مگر از محالها
آنجاست برگ عیش که هرسو فشاندهاند
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳
صد قول به یک زمزمه طی می کنم امشب
مستی نه به اندازه ی می می کنم امشب
مجنون ترا قبله اجابت ز دعا بود
هنگام دعا روی به حی می کنم امشب
تا کی طلب از وادی راحت کندم دور
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب
غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب
یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه
یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب
جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
صد شکر کز اقبال غم و لشگر آفت
در مملکت عشق نشینم به خلافت
هر چند که در خورد جمالت نظری نیست
حیف است که پنهان بود آن حسن لطافت
تا دختر رز دست در آغوش برقصید
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
گشود برقع و توفان حسن عالم سوخت
متاع شادی و غم جمع بود در هم سوخت
که زد به داغ دلم دامن کرشمه که باز
به نیم شعله هم خان و مان مرهم سوخت
فروغ حسن تو در گلشن بهشت افتاد
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷
صد چشمه ی زهر از لب داغ دل ما ریخت
غم روغن تلخی به چراغ دل ما ریخت
ساقی چو می عشق تو می کرد به ساغر
هر صاف که آید به ایاغ دل ما ریخت
هر گرد ملالی که برفتند ز دل ها
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
نعره زد عشق دین ما بگریخت
کفر نیز از کمین ما بگریخت
بسکه شد ابر گریه آتشبار
تخم عیش از زمین ما بگریخت
در دم نزع یار غم گردیم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹
عشق ناوک ریز و یک مویم تهی از یار نیست
باورم باید که هر مویی ز یار افگار نیست
برهمن چون بست زنارم، مغان گفتند حیف
کاین زمان در کافرستان عرب زنار نیست
می تراود می به جام و جام می آید به لب
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰
غزلی گفتهام آن باعث گفتار کجاست
نوگلی چیدهام آن گوشهٔ دستار کجاست
یک سبو می به در صومعه آرم که دگر
میفروشان بستانند که بازار کجاست
خرمن آن ده دنیا به جوی گو بفروش
[...]