گنجور

 
عرفی

دادم به چشم او دل اندوه پیشه را

غافل که مست می شکند زود شیشه را

ای مدعی بکوش که محکم گرفته است

عشق همیشه، دامن حسن همیشه را

در بیستون به صورت شیرین نگاه کن

تا حسن چون به سنگ فرو برد ریشه را

فرهاد را چه ذوق که او با وجود دل

در کار زخم سنگ کند زخم تیشه را

عرفی ببین فسردگی کشت ماهتاب

امشب که در بغل ننهادیم شیشه را

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
صائب

دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را

سنگ است در بغل می پر زور شیشه را

چشم بد ستاره به عاشق چه می کند؟

از کرم شب فروز چه غم شیر بیشه را؟

در ساز با خزان حوادث که همچو سرو

[...]

غنی کشمیری

آزاده ام ز قید زمین چون نهال شمع

بردم فرو به آب و گل خویش ریشه را

از لطف می چو سرو و گل آیند در نظر

هر چند ریزه ریزه کنی جام و شیشه را

حزین لاهیجی

مپسند تشنه لب، دل اندوه پیشه را

یارب ز سنگ فتنه نگهدار شیشه را

ظاهر شدی به عالمیان، عجز کوهکن

گر می فتاد با دل ماکار، تیشه را

عشق است چاره هوس خام و پخته ام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه