گنجور

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۶ - عتاب کردن شمع پروانه را

 

چو بشنید این حکایت شمع آشفت

زبان طعن بگشا و بدو گفت

که ای دیوانه چندین هرزه گویی

به تیغ من هلاک خود چه جویی

چو برق غیرتم آتش فروزد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۷ - زاری کردن پروانه با شمع

 

چو ناز افزون کند یار جفا کیش

تو هم باید نیاز خود کنی بیش

در مهر ار ببندد دلبر از ناز

تو از راه وفا بگشا دری باز

چو با پروانه کردی شمع خواری

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۸ - مثل گفتن پروانه با شمع

 

سیه پیر قلم آن حکمت اندوز

که شد طوطی خط را نکته آموز

ز مژگان زد رقم چون چشم پر نور

سواد عنبرین بر سطح کافور

که یوسف آن گل گلزار خوبی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۹ - یاری کردن شمع پروانه را در عشق

 

نهنگ شوق چون طوفان برآورد

خرد را کشتی طاقت فرو برد

چنان بحر محبت گشت حوشان

که شمعش ز آتش دل خاست طوفان

چو شد تیزاب تیغ عشق حاصل

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۰ - جدایی افکندن باد میان پروانه و شمع

 

چو کردند آن دو تن دلسوزی آغاز

فلک کرد از حس بنیاد کین باز

فلک را رسم و آیین خود همین است

فلک تا بود و باشد این چنین است

ز فانوس خیال چرخ پا بست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۱ - دور کردن باد پروانه را از شمع

 

نکو باشد به عاشق لطف دلبر

ولی هر چند پنهان تر نکو تر

مکن عشق نهان چون شمع روشن

که باشد از حسودان بیم کشتن

حسودان را بود رنجی به سینه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۲ - رفتن شمع در فانوس

 

چو شاهان شمع اگر رفتی بجایی

ز پی می آمدش پرده سرایی

یکی خرگاه بد فانوس نامش

که گاه باد بد آنجا مقامش

چه خرگاهی که بد از وی تعظیم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۳ - آواره شدن پروانه از بزم شمع

 

چو جمعی را بلایی پیش آید

ملامت بر زبونان بیش آید

گر از برق بلا آتش فروزد

به غیر از خرمن عاشق نسوزد

چو صیاد از پی نخجیر راند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او

 

نه خود میرفت از آن منزل به شبگیر

کشان می بردیش زنجیر تقدیر

چو دل، شاد از پری رخساره یی نیست

بجز دیوانه گشتن چاره یی نیست

دل مسکین که او یک قطره خونست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۵ - زاری کردن پروانه از فراق شمع

 

دل افکاری که او یاری ندارد

بجز زاری دگر کاری ندارد

مکن عیب ار بنالد خسته از غم

که آه و ناله دردی میکند کم

کسی کز ماتمی غمناک گردد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۶ - صفت شب گذراندن پروانه

 

شب هجران که بی روی چو ماه است

بچشم عاشقان عالم سیاه است

شب هجران که بنماید ستاره

مگو شب، هست دودی بی شراره

همه دم عاشق دلریش سوزد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۷ - مناجات کردن پروانه

 

خوشا آن بنده با عهد و پیوند

که دارد بازگشتی با خداوند

بکام خویش اگر چندی رود راه

چو باز آید نیاز آرد بدرگاه

بنالد گاهی از سوز و گدازیچ

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۸ - مژده دادن هاتف غیبی پروانه را

 

زهی دانای مقصود نهانی

زبان دان زبان بی زبانی

زهی آگه ز درد دردمندان

شفا بخش جراحتهای پنهان

عطای او که برق ناگهان است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۹ - زاری شمع از فراق پروانه

 

بلایی همچو تنهایی نباشد

به تنهایی شکیبایی نباشد

هر آن لعلی که در سنگی درون است

ز تنهاییست کش دل غرق خون است

نیارد تاب تنهایی دل کس

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۰ - بیمار شدن شمع و شکایت کردن از فلک

 

کسی تا کی ز داغ دل گدازد

دلی تا کی سوز عشق سازد

تنی کز داغ عشق افگار باشد

گر از مردن رهد بیمار باشد

شد آخر شمع بیمار از غم دوست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۱ - آگاهی عنبر و کافور از حال شمع

 

چو باشد بر دلی از داغ تابی

برآید عاقبت بوی کبابی

به هر جا بگذرد آهوی مشکین

توان پی بردنش از بوی مشکین

چو شمع از حد برونشد سوز جانش

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۲ - گفتن شمع راز خود را به خادمان

 

چو محرم را نباشد باز گویی

خوش آید عاشقان را راز گویی

دل هر کس که گنج عشق یابد

اگر پنهان کند دل برنتابد

اگر ترسد که با هر یار گوید

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۳ - نصیحت کردن کافور شمع را

 

شنیدند آن دو تن چون قصه شمع

بآتش سوختند بنیاد نصیحت

بدو گفتا که ای سرو گل اندام

چرا سوزد کسی ز اندیشه خام

بدین آتش که داری در سر خویش

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۴ - خطاب شمع با کافور و استعانت از او

 

خوش آنکس را که چون شمع دلاویز

زبانی در دهانست آتش انگیز

نه چون باد خنک هرگه نفس راند

چراغ شوق صاحب درد بنشاند

نصیحتگو چو خود بی درد باشد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۵ - دلجویی و چاره سازی عنبر شمع را

 

خوشا یاری که یار مبتلاییست

ز خون گرمی در او بوی وفاییست

چراغ افروز شام درد مندیست

نه بزم آرای روز سربلندیست

چو شمع از حد گذشتش سوز و زاری

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴