گنجور

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۱ - صفت نجّار

 

نجار پسر زند همیشه

بر پای دلم ز جور تیشه

بر بستر کاهشم فکنده

چون تخته بزیر زخم رنده

تا آمد و رفت آن پسر دید

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۲ - صفت تخمه فروش

 

از تخمه فروش و آن لب شور

شد دیده ام آشیان زنبور

از دیدن روی آن فرشته

بر آتش غم شدم برشته

از دیدن آن نگار ساده

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۳ - صفت رنگرز

 

از رنگرزان کشم بناچار

هر روز هزار رنگ آزار

داغم بر دل، که "صبر کاه" است

چون ناخن رنگرز سیاه است

باشد جگرم نهان درین داغ

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۴ - صفت رفوگر

 

شد چاک دل من از رفوگر

بر من لب لعل او شد اخگر

شیرین سخنی در آن لب شور

شهد است در آشیان زنبور

شاید فتدش به من نظاره

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۵ - صفت حلّاج

 

حلّاجانند چشم بد دُور

هر یک شاهی ولیک منصور

هستند ز خط، تذرو خوش فال

وز خال سیه، غزال خوش حال

چک در کف شان کسی که دیده

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۶ - صفت منجّم

 

ای واقف گردش ستاره

در گریه ی من فکن نظاره

یک ره به دل حزین گذر کن

در خانه ی طالعم نظر کن

این دل که ز عشق گشته بیتاب

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۷ - صفت شعربافان

 

با تار نظاره، رشته ی جان

افتاده بدست شعربافان

دایم باشد دلم دران کو

سرگشته دران به رنگ ماکو

دل را گردید آشیانه

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۸ - صفت سرّاج

 

سرّاج کزو بود خروشم

باشد به کفش عنان هوشم

از دیدن آن نگار شیرین

چون مورچه پر برآورد زین

آن آیه ی صنع لایزالی

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۹ - صفت کمانگر

 

بر پیر خمیده قد مهجور

دایم رود از کمان گران زور

استادی عشق بی امانش

فی الحال کُشد به خر کمانش

آن پیر که چلّه ها کشیده

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۰ - صفت کلاه دوز

 

سرگرم کلاه هر که گردید

هر دیده وری که روی او دید

از دیدن آن رخ چو ماهم

رقصان چو حباب شد کلاهم

کرده است زهرچه هست اعراض

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۱ - صفت شمشیرگر

 

سیّاف که خنده اش چو قند است

چون تیغ، نگاه او کُشنده است

آن آهوی چین چو ناخن شیر

در کف دارد همیشه شمشیر

بر شمشیرش غریب و بومی

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۲ - صفت شیشه گر

 

بر شیشه گران گذارم افتاد

آن جا دل خسته رفت بر باد

از سینه ام آن غریب بگریخت

هم جنس بدید و در وی آویخت

مانند کبوتری که پرّید

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۳ - صفت کحّال

 

کحّال که دلبری فن اوست

چشمم روشن ز دیدن اوست

از بسکه فقیر و خاکسارم

گردیده چو توتیا غبارم

از میل رهش دو دیده ی من

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۴ - صفت چیت سازان

 

بینی به دکان چیت سازان

شیرین پسری چو شیره ی جان

مانند بهار وقت بازی

کارش گل و برگ و شاخ سازی

چون ابر بهار میر بستان

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۵ - صفت میوه فروش

 

از میوه فروش نرم شانه

خونست دلم چو هندوانه

دارم ز خیال آن شمایل

لبریز ز تخم مهر او دل

باشد دل من دو نیم از غم

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۶ - صفت چاقشور دوزان

 

در رسته ی چاقشور دوزان

ماهی بینی چو مهر تابان

دَور لَبِ او بوقت خنده

همچون دَم شفره اش کُشَنده

آن عرصه ز نوع نوع انسان

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۷ - صفت رمّال

 

رمّال که از غمش چو نالم

دارد خبری ز کلّ حالم

آن شوخ مرا ز حُسن گل بوش

چون قرعه نموده خانه بر دوش

ویران دل من که وقف یار است

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۸ - صفت طبّاخ

 

طبّاخ ز پختگی مرا سوخت

از سوختنم رخش بر افروخت

هست از خط سبز آن گرامی

صبحم، که تعب نموده شامی

دل در بر و من ز حیرت او

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۹ - صفت تیرگر

 

از دیدن تیرگر دل زار

گردید نشان تیرآزار

چون ضعف بدن مرا تراشید

از گوشه ی چشم پوی من دید

چوبی که به دست او شود تیر

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴۰ - صفت قنّاد

 

قنّاد که خون عاشقان خورد

از شیرینی، دل مرا بُرد

دارد دهنی جو نُقل پسته

شیرین وز گفتگوی بسته

مغزم ز خیال آن بت چین

[...]

وحیدالزمان قزوینی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode