گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰

 

ای صنمِ خرگهی خیمه برون زد بهار

گر ز جهان آگهی بادۀ نوشین بیار

خیز به بستان خرام باده همی خور مدام

گشته جهانی به کام دست ز شادی مدار

در دلِ لاله ز باد عنبرِ سارا فتاد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

باغ چو دیباوشی‌ست در قدم نوبهار

نالۀ مرغان خوش است بر رخِ گُل زار‌ زار

چون ز نسیمِ صبا گشت معطّر هوا

فاخته شد با نوا بر سرِ هر کوه‌سار

خیز و دو سه باده‌خور پردۀ خود را بدر

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨۶ - قصیده در مدح امیر تالش

 

فصل بهارست خیز ای صنم گلعذار

کوکبه گل رسید باده گلگون بیار

حیف نباشد که چون سوی چمن بگذری

نرگس رعنا بود مست و تو اندر خمار

غرقه بحر غمم زود ترک ساقیا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

باد بهاری وزید از طرف جویبار

بر سر میخوارگان کرد بدامن نثار

از بن شاخ سمن بیضه کافور ناب

وز سر سرو سهی نافه مشک تتار

بهر صبوحی زنان قمری مقری صفت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

کوکبه گل رسید ای صنم گلعذار

جام طرب وقت گل بی می گلگون مدار

عیش صبوح آرزو میکندم مدتیست

با چو تو شیرین لبی خاصه بوقت بهار

چون ز می حسن تو مست خرابند خلق

[...]

ابن یمین
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در ستایش باده و تخلص به مدح

 

باز به صحرا رسید کوکبهٔ نوبهار

ساقی گلرخ بیا بادهٔ گلگون بیار

زان می چون لعل ناب کز مدد او مدام

عیش بود بر دوام عمر بود خوشگوار

روح فزائی که او طبع کند شادمان

[...]

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱

 

خسته دلی بسته دل در سر زلفین یار

طاقت صبرش نماند داد ز دست اختیار

دل ستدی ای صنم قصد به جان کرده ای

گرچه نباشد مرا در غم عشق تو کار

دیده ی بی خواب من دل به سر عشق کرد

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

درد سری میدهد زحمت رنج خمار

زهد برون کن ز سر، ساقی جان را در آر

جان جهانرا طلب، ملک عیانرا طلب

جان جهان باقیست، ملک جهان مستعار

چون همه جان و دلت لایق آن حضرتست

[...]

قاسم انوار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

گفت کسی خوش بود عمر دو کاندر یکی

تجربه جمع آوری در دگر آری بکار

گر بدو صد عمر نوح تجربه حاصل شود

بیشتر از آن بود تجربه روزگار

اهلی شیرازی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

چند ز دوران چرخ چند ز هجران یار

سینه شود شعله خیز، دیده شود اشکبار

آنچه کشیدم ازو من بیکی جرعه می

میکده‌ها بایدم از پی دفع خمار

من همه صحرای عشق او همه دریای حسن

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - مدح حضرت محمد مصطفی(ص)

 

هین که صبا برفکند زلف ز رخسار یار

وز دل شب جلوه کرد صبح پسین آشکار

شوق جمالی مگر رهزن دل شد که باز

خواب فراموش کرد دیده شب زنده‌دار

عشق چو در دیده‌ای سرمه حیرت کشد

[...]

فصیحی هروی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸

 

شب همه شب زاری بر در پروردگار

روز چو شد یاری خسته دلان فکار

داد گدائی بده بر در الله دوست

داد گدایان بده از مدد کردگار

غم ز دل خستگان تا بتوانی ببر

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

بر سر شیشه نبود پنبه، که بی‌روی یار

چشم صراحی سفید گشت ز بس انتظار

قرب وی و بعد من چیست چو با هم شدیم

ما و سر زلف او هر دو سیه روزگار

کوی تو بگذارد و جای کند در بهشت

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱ - نیایش و عرض شکوی

 

پرتو روی تو را نیست جهان پرده دار

امتلأ الخافقین شارق ضوء النهار

ای من و بهتر ز من، بندهٔ فرمان تو

گر دل و گر دین بری، این لنا الاختیار؟

عالم اگر دشمن است چون تو پناهی چه غم؟

[...]

حزین لاهیجی
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۸ - حکایت در فوائد خاموشی

 

خیز و ز گوش خرد پنبه غفلت درآر

کن ز لب کاملان در سخن گوشوار

بیخ جهالت بکن تخم تعقل بکار

تا رسدت زین چمن نخل تمنا ببار

نورعلیشاه
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

تا بدبستان دل عشق شد آموزگار

کس زفلاطون عقل می نبرد انتظار

باده که غفلت زده است مست کند هوشیار

ساقی خاصان بیار آینه کردگار

بیهده نبود نظر وقف رخ هر نگار

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

بی گل رویت یکیست بوی گل و نیش خار

فرش حریر است خار در ره جویای یار

مجمر روی تو را خال مجاور شده

کی بود اسپند را بر سر آتش قرار

فرق من و شیخ شهر چیست بگویم تمام

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۰ - د‌ر مدح شجاع ‌السلطنه حسنعلی میرزا

 

زد به دلم ای نسیم آتش هجران یار

سوختم از تشنگی جرعهٔ آبی بیار

آب نه یعنی شراب ماه نه بل آفتاب

تا که بیفتم خراب تا که بمانم ز کار

قوت دل قوت جان مایهٔ روح روان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱ - مطلع ثانی

 

مژده که شد در چمن رایت گل آشکار

مژده ‌که سر زد سمن از دمن و مرغزار

وجد کنان شاخ‌ گل از اثر باد صبح

رقص ‌کنان سرو ناز بر طرف جویبار

لاله به‌ کف جام می‌ گشته مهیای عشق

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲ - مطلع ثالث

 

ای‌گهر اندرگهر تاجور و شهریار

داور هوشنگ هوش خسرو جم اقتدار

خط‌ کمال تو بود آنکه به یک انحراف

هیات نه چرخ ساخت دایره‌بان آشکار

قطب‌فلک رای تست طرفه‌که برعکس قطب

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
۴