تا بدبستان دل عشق شد آموزگار
کس زفلاطون عقل می نبرد انتظار
باده که غفلت زده است مست کند هوشیار
ساقی خاصان بیار آینه کردگار
بیهده نبود نظر وقف رخ هر نگار
کاینه رویان شدند مظهر پروردگار
شاهد بزم ار توئی شمع ندارد فروغ
ساقی دور ار توئی باده ندارد خمار
وه چه دیار است حسن کاب و هوایش کند
لشکر طفلان در او صف شکن و نی سوار
مردم هشیار را طاقت بار تو نیست
بختی سرمست را عشق کشد زیربار
زخم تو گر میزنی مرهم جان پرور است
زهر تو گر میدهی به زمی خوشگوار
بر رخ چون آفتاب اژدر گیسو بتاب
تا ید بیضا کنی معجز موسی بیار
عشق تو تا در دل است منع فغانم نکن
دیگ نیفتد زجوش تانه نشیند شرار
هستی تو شد غبار آینه یار را
آب بریر از مژه تا بنشانی غبار
صبر و قرار و سکون از من مسکین مخواه
خواسته آشفته را زلف تو چون بیقرار
دفتر اشعار من غیرت عمان شده
بسکه در مدح سفت خامه گوهر نثار
مدح ولی خدا شمع هدی مرتضی
شافع روز جزا حیدر اژدر شکار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است که از طریق زبان شاعر بیان شده است. شاعر به تصویر جالبی از عشق و محبت پرداخته و عشق را به عنوان معلم دل، یعنی آموزگار احساسات، معرفی میکند. او اشاره میکند که عقل و فلسفه نمیتوانند به درستی عشق را درک کنند و تنها بادهٔ عشق میتواند هوشیار را مست کند.
شاعر از معشوق میخواهد که جلوههای زیبایی خود را به نمایش بگذارد و به تمجید از او میپردازد. او تصریح میکند که عشق توسل به جواهرات وجود معشوق است و بیکلامی عشق، نیازی به لفاظی ندارد. مضمون این شعر همچنین به قدردانی از محبت و زیباییهای روحانی و دنیوی معشوق مرتبط است.
شاعر از تحمل بار عشق و گناهان خود سخن میگوید و به قدرت عشق اشاره میکند که بر روح و جان او تسلط دارد. در پایان، او از حیدر (علی) به عنوان ولی خدا و شفیع روز جواب یاد میکند و عشق به او را در دل خود برای همیشه حفظ میکند.
هوش مصنوعی: آدمی که در عشق دلش به هم ریخته است، دیگر نمیتواند از کرامت عقل بهره ببرد و باید منتظر بماند.
هوش مصنوعی: نوشیدنی که غفلت را به همراه دارد، میتواند حتی آدمهای هوشیار را نیز مست کند. ای ساقی، خاصان را فراخوان، تا آینهای از آفریننده بیاوری.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهره هر زیبایی بیدلیل نیست؛ زیرا این صورتهای زیبا به گونهای شدهاند که جلوهای از پروردگار را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: اگر تو در میانه جشن حضور داشته باشی، دیگر نیازی به شمع نیست زیرا نور تو کافی است. و اگر تو دور باشی، دیگر شراب هم نمیتواند مستی بیاورد.
هوش مصنوعی: این سرزمین چقدر زیباست و هوای آن چه دلپذیر! در اینجا گروهی از کودکان با شجاعت به میدان آمدهاند و مانند سربازان صفآرایی کردهاند.
هوش مصنوعی: مردم باهوش و آگاه تحمل سنگینی بار تو را ندارند، اما کسی که قدرتمند و سرمست است میتواند عشق را در زیر این بار تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر زخم تو را به جان بزنم، مرهمی است که جان را شاداب میکند و اگر زهر تو را بچشیم، به مانند نیکویی است که در زمین وجود دارد.
هوش مصنوعی: بر چهرهات مثل خورشید، گیسوان خود را به نمایش بگذار تا بتوانی معجزهی موسی، یعنی ید بیضا را به وجود آوری.
هوش مصنوعی: عشق تو هنگامی که در قلبم وجود دارد، مانع از فریاد و گریهام نشو. تا زمانی که دیگ عشق به جوش آمده، آتش نمیتواند خاموش شود.
هوش مصنوعی: وجود تو تبدیل به ذرات غبار شده است، مانند آینهای که یار را نمایش میدهد. باید اشک از چشمانت بریزد تا این غبار را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: از من نخواه که آرام و بیدغدغه باشم، چون موهای تو که در هر لحظه بیقرار و آشفتهاند.
هوش مصنوعی: اشعار من به اندازهای راجع به مدح عمان نوشتهاند که احساس غیرت و بساوت در آنها به وجود آمده است و قلم من مانند گوهری برای ستایش این سرزمین نثار میشود.
هوش مصنوعی: حمد و ستایش برای ولی خدا، که نور هدایت و راهنمای مردم است. او شفاعتکننده در روز جزا و درختی بزرگ و نیرومند مانند حیدر است که شکارچی قدرتمندی نیز به شمار میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار
دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار
دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار
خوشتر ازین در جهان، هیچ نبودهاست کار
سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار
مرغ نهاد آشیانبر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار
آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار
رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار
خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط
جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار
خاک نبینی به ره خرده نقره بساط
[...]
ای ز سپهر کمال تافته خورشید وار
گشته به تمییز و عقل نادرهٔ روزگار
از کرم شهریار کار تو همچون نگار
وز قلمت چون نگار مملکت شهریار
ای کل رواسک کند و سرسر خار
دیو با دیدار تو چو لعبت فرخار
کنگی گنده دهان و گنده ریش و کور
بد دل و بد طلعت و بد روی و بد دیدار
دیگهای مایه تو پر غدد و کرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.